۲۲ آذر ۱۳۸۸

چه کسی عکس آقا را پاره کرد؟!

جواب این سؤال مشخص نیست. هر دو طرف یکدیگر را متهم می کنند. فیلم آن اما از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. انتشار چنین خبری، جرمی است که بخاطر آن روزنامه های اصلاح طلب بسیاری تاکنون توقیف شدند، انتشار وسیع موضوعی که ستون اعتقادی جمهوری اسلامی ایران را لرزاند.
پخش تصویری که با هدف تضعیف جنبش سبز منتشر شد، اما عکس العمل هایی کاملاً متفاوت با پیش بینی طراحان در پی داشت.
در اعتقاد و علاقه سران بخش رسمی جنبش سبز به امام خمینی شکی نیست و این را طرفداران دولت بعد از نهم نیز می دانند. اما میزان اعتقاد و علاقه بخش غیررسمی و مردمی جنبش سبز به هیچ عنوان مشخص نیست.
بسیاری از افراد جنبش سبز انتقادات جدی به دوران زندگی امام خمینی و شخص وی که رهبر و مسئول اصلی نظام جمهوری اسلامی ایران بود، دارند. بسیاری از اعضای جنبش سبز نیز شناختی از امام خمینی و دوران وی ندارند، اما امام خمینی را سمبل جمهوری اسلامی ایران می دانند، نظامی که در حال حاضر دشمن آنهاست و در کوچه و خیابان در حال نبرد با آنها. البته بسیاری از افراد جنبش سبز نیز همچنان امام خمینی را رهبر اصلی نظام جمهوری اسلامی ایران می دانند که هیچ گاه کسی نتوانست جای وی را پر کند و شاید هم هیچ گاه چنین شخصی پیدا نشود.
در خصوص دفاع از امام خمینی و نظام جمهوری اسلامی ایران و حتی دوران رهبری وی، که دوران نخست وزیری میرحسین موسوی نیز در همین دوران بود، همواره بین بخش های مختلف جنبش سبز اختلاف نظر وجود داشته است؛ اما نمایش هدفمند تصویر پاره شده امام خمینی از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و توهین به بیت امام خمینی توسط مسئولین فعلی نظام و دولت، جنبش سبز را حتی در خصوص این موضوع بحث برانگیز نیز، متحدتر کرد.
شعور و خلاقیت دانشجویان متحد شده در عکس العمل به تصاویر منتشر شده را می توان در شعارهای منطقی، مسالمت آمیز و حساب شده آنها دید، بخصوص آنجا که با در دست داشتن تصاویری از امام خمینی فریاد می زنند «اگر امام زنده بود – شک نکنید با ما بود». آیا چنین دانشجویانی عکس امام خمینی را پاره کرده اند؟! عکسی که مشخص بود به آنها اعتماد به نفس بیشتری می دهد و از ترس آنها می کاهد. مانند تفاوت حس روبرویی با مأمور امنیتی در شب چهارشنبه سوری و یا شب عاشورا. شب هایی که در هر دوی آنها حضور ما در خیابان ها ناخواسته بود.

۱۸ آذر ۱۳۸۸

این هم از 16 آذر، بازی ادامه دارد…

این هم از 16 آذر، بازی ادامه دارد…
همانطور که پس از سخنان سردار فضلی قابل پیش بینی بود، سپاه سعی کرد در 16 آذر حتی الامکان خودش را از تابلو شدن در سرکوب معترضین کنار بکشد و جای خود را به بخش دیگر نیروهای رسمی امنیتی یعنی نیروی انتظامی و بخش نیمه رسمی (بسیج) و غیررسمی (اراذل و اوباش) بدهد.
عدم هماهنگی بین این 3 بخش که با کنار کشیدن سپاه که تا حدودی ارتباط سازمانی و غیرسازمانی با بسیج و نیروهای غیررسمی دارد، بیش از پیش نیز نمایان شد و حتی به درگیری بین این نیروهای امنیتی نیز کشید. البته اختلافات نیروی انتظامی با بسیج و نیروهای غیررسمی امر جدیدی نیست و اختلافات مشابهی بین ارتش و سپاه نیز وجود دارد.
به این ترتیب سپاه در خیابان ها و دانشگاه ها ظاهر نشد تا مجبور به اهدای گل به کسانی که بر علیه نظام شعار می دهند نشود و راه را برای پرتاب گلدان توسط دیگر نیروها باز گذاشت.
حضور و شعارهای دانشجویان در دانشگاه ها و دیگر مردم در خیابان ها نشان داد که روش های برخورد با اعتراضات جواب نمی دهد و این نیروها حتی پس از گذشت نیم سال نیز نتوانسته اند اعتراضات را خاموش کنند. این در حالی است که خطرناک ترین مراسمی که احتمال سبز شدنشان بالا است هنوز در راه هستند و بسیار نزدیک. مراسم عزاداری تاسوعا و عاشورا و چهارشنبه سوری؛ مراسمی که همگی در تاریکی و پس از ساعت کاری برگذار می شوند و کاملاً جنبه مردمی دارند. آیا رنگ سبز در تاریکی هم دیده می شود؟

پی نوشت: ظاهراً بسیج هم حضور رسمی نداشته است، که البته با توجه به واگذاری کامل بسیج به سپاه، میتوان در راستای همان کمرنگ کردن حضور سپاه در سرکوب ها درنظر گرفت.

۱۵ آذر ۱۳۸۸

16 آذر، 18 تیر و سخنان اخیر فرمانده سپاه استان تهران

16 آذر سالگرد قتل 3 دانشجوی ایرانی توسط نیروهای امنیتی می باشد. 3 دانشجویی که به سفر ریچارد نیکسون آمریکایی به ایران اعتراض داشتند. دانشجویانی که اگر امروز و پس از نزدیک به 60 سال هم به اعتراض به خیابان می آمدند، حتماً با آنها برخورد می شد. 3 دانشجویی که یکی عضو جبهه ملی بود و 2 نفر دیگر ظاهراً عضو حذب توده و این نشان می دهد که نظام شاهنشاهی حداقل با این دو نوع تفکر مشکل داشت و همین طور نشان می دهد که با کشتن این افراد، مشکل برطرف نشد.

در جمهوری اسلامی ایران هم اتفاقات مشابهی افتاده است، به عنوان مثال در حمله وحشیانه 18 تیر 1378 به خوابگاه دانشجویان. در این حمله حداقل یک نفر کشته شد، حداقل یک چشم کور شد، چندین دست و پا شکست و چندصد نفر بازداشت شدند که بسیاری از آنها مورد شکنجه قرار گرفتند. البته فراموش نشود که حداقل یک ماشین اصلاح ریش هم دزدیده شد که در مورد جرم آخر، مجرم نیز توسط دادگاه شناسایی و محاکمه شد.

حمله به کوی دانشگاه در چند مرحله و توسط نیروهای رسمی (نیروی انتظامی و سپاه)، نیمه رسمی (بسیج) و غیر رسمی (اراذل و اوباش طرفدار نظام و مخالف اصلاحات و تغییرات) صورت گرفت. البته باید در نظر گرفت که "لباس شخصی ها" لزوماً از نیروهای غیر رسمی نیستند و می توانند از هرکدام از 3 گروه بالا باشند. در عین حال عضویت در یکی از این 3 گروه امنیتی، به معنی عدم عضویت در 2 گروه دیگر نیز نیست.

وقایع 18 تیر بزرگترین مخالفت علنی با نظام حاکم بود و نظام نیز با تمام توان در برابر آن ایستاد و سعی در سرکوب آن داشت. با آغاز اعتراضات مردمی پس از انتخابات امسال، شرایط مشابهی اما با گستردگی بسیار وسیع تر رخ داد و مقایسه شعارها نشان می دهد که خواسته ها تقریباً مشابه است و می توان گفت که از دید نظام، سرکوب معترضین در 18 تیر، برای کوتاه مدت جواب داد، اما حتی برای میان مدت هم پاسخگو نبوده است و اعتراضات به صورتی شدیدتر تکرار شده است.

این امر در سخنان سردار سرتيپ علي فضلي، فرمانده سپاه استان تهران نیز تأیید می گردد. وی در مراسم جشنواره شهداي فرهنگي سپاه محمد رسولالله تهران بزرگ می گوید که سپاه نقشی در حمله امسال به خوابگاه دانشجویی نداشته است و وی خود از طریق دوربین های مرکز کنترل ترافیک دیده که افرادی با موتورهای نیروی انتظامی در حال ورود به کوی دانشگاه بودند و این امر نیز به درخواست آقای فرهاد رهبر، رئیس دانشگاه تهران بوده است. گروهی لباس شخصی نیز که از بسیج و سپاه فرمان نمی گرفته اند در حالی که فریاد می زدند "یا زهرا" از نرده ها بالا رفته و وارد خوابگاه شدند و به صورت وحشیانه به ساختمان سبحان نیز حمله کرده اند. وی ادامه می دهد که در فردای 29 خرداد نیز در یک روز حداقل 12 نفر توسط افرادی که از بسیج و نیروی انتظامی فرمان نمی گرفته اند، بوسیله اسلحه گرم کشته شده اند.

این سخنان نشان می دهند که سپاه، نیروی انتظامی، بسیج، وزارت اطلاعات (که نامی از آن برده نشده است) و نیروهای غیررسمی، نتوانسته اند این اعتراضات را که از 30 خرداد شورع شده و تاکنون ادامه دارد را خاموش کنند و این قاتلین مسلحی که به روی مردم آتش گشودند و یا نیروهایی که به کوی دانشگاه حمله کرده اند و نظام را بدنام کرده اند را شناسایی و دستگیر کنند. از یک طرف سپاه دیگر علاقه ای ندارد خود را همه کاره نظام نشان دهد و تمام بدنامی ها و نفرت عمومی به دلیل برخورد خشن با معترضین و کلاً اشتباهات دولت و کل نظام را به گردن بگیرد. زیرا این سرکوب ها با همکاری هر 3 بخش رسمی، نیمه رسمی و غیررسمی نام برده شده در بالا صورت گرفته است. این سخنان همچنین نشان می دهند که هیچ گونه هماهنگی بین این بخش ها وجود ندارد و در مورد مهمی مانند حمله مسلحانه به خوابگاه دانشجویی، فرمانده سپاه استان تهران از طریق دوربین های کنترل ترافیک از واقعه مطلع می شود و دیگر دستگاه ها هیچ گونه اطلاعی به وی نمی دهند. البته عکس همین امر هم صادق است و کلاً هماهنگی بین این 3 بخش بسیار ضعیف است و در بسیاری موارد حتی اختلافات شدیدی هم با هم دارند.

برخوردهای صورت گرفته با اعتراضات مردم در چند ماه گذشته علاوه بر نشان دادن عدم هماهنگی نیروهای مسئول برخورد با اعتراضات، نشان می دهد که این بخش ها برنامه مشخصی برای برخورد با اعتراضات ندارند و شاید هم شدت و گستردگی این اعتراضات، روش های پیشین آنها را غیرکاربردی کرده است. عکس العمل های این نیروها در برابر معترضین بیشتر شبیه به روش کشورداری دولت احمدی نژاد می ماند؛ یعنی استفاده از روش سعی و خطا. بنابراین این نیروها منتظر هستند تا نتیجه روش برخورد خود با معترضین در 13 آبان را در روز 16 آذر ببینند. احتمالاً اگر تعداد معترضین نسبت به 13 آبان کاهش قابل توجهی داشته باشد، روش 13 آبان که برخورد بسیار خشن بدون تیراندازی مستقیم است را ادامه خواهند داد و اگر تعداد معترضین تقریباً برابر باشد یا افزایش یابد، احتمالاً روش دیگری را آزمایش خواهند کرد؛ مثلاً هدیه دادن گل یا ....

اما مشکل بزرگ این نیروها در روش سعی و خطا این است که از دید مردم معترض، روش تیراندازی مستقیم از سوی این نیروها در 30 خرداد آزموده شده است و جواب نداده است و اگر روش برخورد خشن بدون تیراندازی مستقیم که در 13 آبان استفاده شد نیز جواب ندهد، این نیروها ها یا باید استفاده از خشونت را کنار بگذارند و یا سیستم سعی و خطا را و یک خطای آزموده شده را مجدداً تکرار کنند. حتی اگر از دید نیروهای امنیتی نظام، تیراندازی های روز 30 خراد از سوی این نیروها نبوده باشد

۰۸ آذر ۱۳۸۸

امیر فرشاد ابراهیمی، سایت توسل و چند سؤال

در بخش نظرات درد دل مدیرسایت توسل:
http://syavash.com/portal/users/siavash/blogs/tavasol-com-site-fa

امیر فرشاد ابراهیمی :
پست شده در تاریخ 2009/11/12, 14:21:54
" آقای محمودیان ! ببینید در مطلب شما متاسفانه فراکنی های بسیاری بود ، شما سایت توسل را یک پروژه خصوصی و انفرادی نام نهادید که البته اینجور نیست و شواهد حاکی از آن است که این پروژه دولتی است ( البته پیشاپیش اعلام می کنم که من مدرکی در این باره ندارم وگرنه حتما منتشرش می کردم ) .چه بخواهیم چه نخواهیم باید قبول کرد که ما امروز در یک حکومت بسته دینی زندگی میکنیم و حتما اینرا کتمان نمی کنید که خواسته ها و دغدغه های مردم با آنچه که هرم حکومتی بیان می کنند بسیار بسیار فرق دارد ، ما امروز در نظامی بسر می بریم که همه چیز بسته و توقیف و یا تحت نظر است از اس ام اس گرفته تا مکالمات تلفنی و تا وبلاگ و .... خوب بدیهی است که ملت حتا برای بیان اعتراض خودشان هم که شده از هر روزنه ای ولو - سایت توسل - برای بیان حرفها و اعتراضات خودشان استفاده کنند ، من به عنوان کسی که در روزهای آخر عمر سایتتان افراد بسیاری را تشویق به بیان دعاها و اعتراضاتشان در توسل نموده ام حاضرم این بحث رادر عرصه های دیگر وبلاگستان هم با شما ادامه بدهم ، شما حق دارید ناراحت باشید اما اعتراضتان به اینکه چرا توسل را عرصه بیان اعتراضاتتان کردید را ندارید شما خودتان در توسل سبز - کودتا - موسوی - کروبی و جالب بود حتا اسم خودتان را هم فیلتر کرده بودید ! "

امیر فرشاد ابراهیمی:
پست شده در تاریخ 2009/11/12, 14:59:23
" شما اگر در یک اتاق آتش گرفته بودید و فقط یک در مثلا سالم مانده بود که نوشته بود رویش فقط برای استفاده پرسنل مثلا و شما پرسنل نبودید آیا از آن فرار نمی کردید ؟ این دقیقا همانی است که مردم برای بیان اعتراض و دعاهای سیاسی شان با سایت شما کردند و شما بجای جوابگویی و یا تحمل دیگران برداشتید صورت مسئله را پاک کردید و این دقیقا همانی است که سی سال است جمهوری اسلامی انجام می دهد . ببینید من اصلا به مسائل فنی سایتتان و باگها و ... کاری ندارم اصلا به این هم که این سایت تبلیغ خرافه میکرد و چه و چه کاری ندارم حرف من این است که گله از اینکه چرا آمدید در توسل حرف سیاسی زدید و یا حرف دلتان را زدید حرف بی معنی ای هست شما در را باز گذاشتید و گفتید بیائید دعا کنید خوب دیدی که دعاهای برتر هم همه برای رفتن خامنه ای و حکومتش بود ! چرا بستی آنرا ؟ آیا در دعاها و درد دهایمان با خدا هم باید خط قرمزها را در نظر بگیریم ؟ یا نکن با فیل بانان دوستی یا بنا کن خانه ای در خور فیل ! دوست عزیز نمی شود آرزو کرد بداخل آب رفت اما خیس نشد ، شما آمدی سایت زدی برای دعای خلق الله بعد برداشتی تا دعاها جهت دار شد بستی آنرا و حالا باز هم عنوان میکنی من بی طرفم من جهت خاصی ندارم و مستقل هستم و چرا دعای جهت دار کردید ؟ "


آقاپسر:
پست شده در تاریخ 2009/11/14, 02:52:32
" آقای امیر فرشاد ابراهیمی! ببینید، در مطلب شما متأسفانه فرافکنی های بسیاری بود. شما صحبت از شواهدی می کنید که حاکی از دولتی بودن این پروژه می کند و بعد در همانجا در پرانتز می نویسید که هیچ شواهدی در این باره ندارید؟؟؟ چه بخواهیم و چه نخواهیم باید قبول کرد که ما امروز در یک حکومت بسته دینی زندگی میکنیم و حتماً این را کتمان نمی کنید که خواسته ها و دغدغه های مردم با آنچه که هرم حکومتی بیان می کنند بسیار بسیار فرق دارد، ایرانیان امروز در نظامی زندگی میکنند که همه چیز بسته و توقیف و یا تحت نظر است، از اس ام اس گرفته تا مکالمات تلفنی و تا روزنامه و وبلاگ و حتی سایت هایی مانند توسل. خوب بدیهی است که ملت حتی برای بیان اعتراض خودشان هم که شده از هر روزنه ای ولو، شبکه های تلویزیونی شاهنشاهی و یا وابسته به مجاهدین خلق و ... برای بیان حرفها و اعتراضات خودشان استفاده کنند. اگرچه من به هیچ عنوان مانند شما کسی را تشویق به چنین کاری نمیکنم، چون خودم هم هیچگاه چنین کاری نخواهم کرد، اما افرادی که چنین تصمیمی را می گیرند، کاملاً درک می کنم. آقای امیر فرشاد ابراهیمی، آیا شما به احترام به نظر دیگران و درخواست های آنها و رعایت قوانین معقول اعتقادی دارید؟ آیا مثلاً روزنامه اعتماد در ایران می تواند حقیقت را منتشر کند و بنویسد که مثلاً بیشتر مردم ایران با شرایط فعلی نظام مشکل اساسی دارند؟ نمی خواهد آن به قول شما دعاها و اعتراضات را چاپ کند. آیا این درخواستی معقول است از کسی که در ایران زندگی می کند (مثل مدیرمسئول روزنامه اعتماد و یا مدیر سایت توسل)؟ نمی دانم آیا شما حق دارید افراد بسیاری را تشویق به شکستن قوانین یک سایت شخصی بکنید یا خیر، اما شما مطمئناً حق ندارید از فیلتر کردن برخی کلمات در سایت توسل گلایه کنید، وقتی حتی کامنت های مطالب شما هم مستقیم منتشر نمی شود و شما با وجود اینکه در ایران زندگی نمی کنید، نظرات کاربران را مطالعه و پس از کنترل شخصی، منتشر می کنید که نشان از میزان اعتماد شما به کاربران فارسی زبان اینترنت است. "

آقاپسر:
پست شده در تاریخ 2009/11/14, 02:54:48
" مطمئناً برخی کاربران اینترنت، با هرگونه پس زمینه سیاسی و عقیدتی، از فضای اینترنت سوء استفاده می کنند و در سایت های مختلفی مانند سایت شما و یا سایت بالاترین یا توسل یا … اقدام به توهین و دشنام و … می کنند و یا قوانین آنها را رعایت نمی کنند. شما مانند سایت توسل اقدام به فیلتر کردن برخی کلمات نکردید، بلکه برداشتید کل صورت مسئله را پاک کردید، یعنی انتشار آزاد، مستقیم و فوری نظر بازدیدکنندگان را حذف کردید و این دقیقا همانی است که سی سال است جمهوری اسلامی انجام می دهد. ببینید من اصلا به مسائل فنی سایت توسل و باگها و ... کاری ندارم اصلا به این هم که این سایت تبلیغ خرافه میکرد یا نه و ... کاری ندارم حرف من این است که هرکسی حق دارد گله کند از اینکه چرا عده ای قوانین سایتش را رعایت نمی کنند. البته با شما موافقم که صاحب سایت توسل به کاربران فارسی زبان اینترنت بیش از حد اعتماد کرد و در را باز گذاشت و گفت بیائید دعا کنید. خوب دیدید که دعاهای برتر هم اکثراً برای رفتن خامنه ای و حکومتش بود! حال آیا متوجه شدید چرا سایت را بست؟ زیرا نمی خواست برود زندان و از طرفی هم نمی خواست کاربران اینترنت را مجبور کند در دعاها و درد دلهایشان با خدا هم خط قرمزها را به اجبار رعایت کنند! یا نکن با فیل بانان دوستی یا بنا کن خانه ای در خور فیل! دوست عزیز نمی شود اعلام کنی که از جمهوری اسلامی ایران و بسیج و دیگر همکاران قدیمت بریده ای، به دلیل عدم رعایت حقوق بشر و آزادی بیان و عدم اجرای حتی همان قانون اساسی پر از اشکال و … اما خودت افراد بسیاری را به عدم رعایت درخواست های یک شخص و قوانین یک سایت خصوصی دعوت کنی و حتی حق اعتراض و گله را هم به وی ندهی و از انتشار آزاد نظرات بازدیدکنندگان سایتت جلوگیری کنی. نمی شود آرزو کرد بداخل آب رفت اما خیس نشد ، شما آمدی وارد بازی دموکراسی و آزادی بیان و حقوق بشر شدی، حداقل خودت ادعا می کنی، پس پای آن هم بایست و حتی به افراد مخالف خود هم حق گلایه و اعتراض بده. به افراد داخل ایران حق بده دوست نداشته باشند بروند زندان. به مردم داخل ایران حق بده روش مبارزه را خودشان انتخاب کنند (البته مطمئناً از تجربیات و اطلاعات شما استفاده خواهند کرد). "

۱۷ آبان ۱۳۸۸

بالاترینی ها یک عذرخواهی به سایت توسل بدهکار هستند

چند روز پیش از طریق بالاترین با سایت www.tavasol.ir آشنا شدم. سایت بسیار جالبی بود و از تفکر پشت آن خوشم آمد.
مطلبی هم در این خصوص در وبلاگم منتشر کردم با عنوان سانسور کلمه سبز حتی در دعاها!
انصافاً مطالبی که کاربران جدید پس از معرفی سایت توسل در بالاترین، در آن منتشر می کردند، دعا نبود. با ادب ترین نام برای این نوشته ها می تواند شوخی و توهین باشد.
این سایت هم ظاهراً وابسته به دولت یا نظام نبوده که کسی بخواهد بگوید در سرکوب خشن معترضین به طور حتی غیرمستقیم دست داشته است.
مطمئناً بسیاری از کاربرانی که تا پیش از این از این سایت استفاده می کرده اند، جزو نیروهای ریزش کرده نظام بوده اند یا جزو جنبش سبز بوده اند و شاید حتی در اعتراضات نیز شرکت کرده اند. همان خانم چادری یا حاج آقایی که با عصا در کنار ما ایستاده بود یا آن بسیجی بریده از ظلمی که از کنار خیابان زیرچشمی به ما نگاه می کرد.آیا فکر می کنید به این ترتیب آنها بیشتر ترغیب می شوند در همراهی یا ادامه همراهی جنبش سبز؟
این سایت برای انتشار دعا بود و در آن از کاربران درخواست شده بود حتی دعاهای سیاسی و نفرین نیز وارد نکنند. این سایت بقدری به کاربرانش اطمینان داشت و به آنها احترام می گذاشت که مطلب را به طور مستقیم منتشر می نمود و حتی نیاز به عضو شدن هم نبود.
البته برخی کلمات را سانسور می کرد، که به سادگی قابل دور زدن هم بود، اما سرانجامی که این سایت پیدا کرد نشان می دهد که مسئولین آن حق داشته اند این حداقل کنترل را اعمال کنند و یا به عبارتی بهتر، این حد کنترل هم برای سایتی که می خواهد در داخل ایران فعالیت کند کافی نیست.

من شخصاً از بسته شدن این سایت بسیار ناراحت شدم و از طرف خودم از مسئولین و کاربران سایت توسل عذرخواهی می کنم.
از تمام بالاترینی هایی که مانند من می اندیشند درخواست می کنم این مطلب را بالا ببرند.

۱۵ آبان ۱۳۸۸

بررسی 13 آبان و مراسم سبز آتی

13 آبان نقطه عطفی در جنبش سبز بود. اطلاع رسانی با وجود تمام محدودیت ها خوب بود. با اینکه 13 آبان روز آنها بود، تمام رسانه های جهانی در کنار مراسم رسمی 13 آبان، مراسم سبز 13 آبان را نیز گزارش دادند. جمعیت به حدی بود که سپاه، بسیج و نیروی انتظامی مجبور به برخورد بسیار خشن و دستگیری وسیع معترضان شدند.
مشکل سپاه این بود که در یک اشتباه استراتژیک، در روزهای اول اعتراضات پس از انتخابات، با تمام توان وارد فاز سرکوب خشن شد که کشته هایی نیز برجای گذاشت. این امر باعث شد که ترس مردم بریزد، زیرا در روزهایی که شدت خشونت در اوج بود، در خیابان ها حاضر بودند، پس دلیلی نمیدیدند که حال که جنبش سبز قدرت بیشتری یافته است، به خیابان نیایند.
این خشونت و کشتار و انتشار سریع تصاویر آن، سپاه را وادار به عقب نشینی کرد. نه تنها بخاطر فشار مردم یا فشار خارجی، بلکه بیشتر بخاطر فشار نیروهای خودی که فرزندانشان را و یا آشنایانشان را از دست داده بودند و نیز برای جلوگیری از ریزش بیشتر نیرو.
حال سپاه روش دیگری برگذیده است. حداکثر خشونت بدون قتل. با این توجیه که هیچ تفاوتی نمیکند که یک معترض کشته شود، یا از روی ترس دیگر برای اعتراض به خیابان نیاید؛ اما عکس العمل بین المللی در برابر خشونت بدون قتل بسیار محدودتر خواهد بود.
البته این تحلیل سپاه هم اشتباه از کار درآمد و عکس العمل در برابر این خشونت بسیار شدید بود. نظام در این یک روز به اندازه تمام ماه های پس از انتخابات ریزش نیرو داشته است. نیروهایی که در این روز جهت شرکت در مراسم رسمی 13 آبان و یا برای سرکوب معترضین و یا هر دلیل دیگری در خیابان بودند و صحنه حمله وحشیانه به زن و مرد و پیر و جوان را شاهد بودند. این ریزش شدید را می توان در مطالب اینترنتی این افراد نیز مشاهده نمود، مثل این دو مطلب:
وبلاگ بهشت خوبان: http://beheshte-khoban.blogfa.com/post-132.aspx
وبلاگ مهدی بیا (رضا مهدوی نیا): http://mahdibia.wordpress.com/2009/11/06/رهبرا-شکایتی-دارم/

اما برای مراسم سبز بعدی چکار باید کرد؟ مراسم سبز را می توان به 2 بخش تقسیم کرد:
1.مراسم نظام که باید پس گرفته شوند (مانند روز قدس، 13 آبان، 22 بهمن و …)
2.مراسم مردمی (مانند تاسوعا و عاشورا، چهارشنبه سوری و ...)

مراسم نظام از سوی خود نظام نیز برنامه ریزی می شود. یعنی محل و ساعت آن معمولاً برای سبزها مناسب نیست. اما در مورد مراسمی مانند عاشورا یا چهارشنبه سوری، محل و ساعت برگذاری دست خود جنبش است و گستره آن مطمئناً بسیار وسیع تر.
در مراسمی مانند چهارشنبه سوری و عاشورا، تمام سبزها می توانند در محله خود اعتراض کنند و سپس به سوی محل های تعیین شده از سوی جنبش سبز حرکت کنند، به این ترتیب به دلیل انتخاب محل مناسب و آشنایی با محل، احساس امنیت برای سبزها بسیار بیشتر است.
زمان این مراسم هم از سوی خود سبزها انتخاب می شود و معمولاً شب است. یعنی هم کسی نباید در مدرسه، دانشگاه، محل کار یا هرجای دیگری حاضر باشد و هم تاریکی باعث احساس امنیت بیشتری برای معترضان خواهد بود.
در ضمن مراسمی مانند چهارشنبه سوری از ابتدا سمبل مبارزه مردم و نظامی بوده است که قصد محو این مراسم را داشته است و مردم در 30 سال گذشته نشان داده اند که موفق تر از نظام بوده اند.

در مورد انتخاب محل برگذاری این مراسم هم باید به چند نکته توجه کرد.
1.محل دارای کوچه پس کوچه های فراوان باشد.
2.ساکنان محل از پتانسیل اعتراضی و حمایتی بالایی برخوردار باشند.
3.تراکم جمعیتی محل بالا باشد.
4.فیلم برداری از اعتراضات از خانه های محل و ارسال اینترنتی آن امکان پذیر باشد.

کوچه پس کوچه های فراوان باعث خواهد شد که فرار از دست مأمورین ساده تر باشد. پتانسیل بالای ساکنان محل برای اعتراض و حمایت از معترضین باعث خواهد شد که معترضینی که از محله های دیگر آمده اند، با حمایت و پشتیبانی این افراد روبرو شوند و جمعیت افزایش یابد. تراکم جمعیتی نیز باعث خواهد شد که ساکنینی که هنوز تصمیم و یا جرعت حضور در این اعتراضات را نداشته اند و آن را از نزدیک ندیده اند، با خواسته های جنبش و فراگیری آن آشنا شوند. وجود خانه های متعدد در خیابان های اصلی و فرعی نیز باعث می شود که هر کسی بتواند از خانه خود این صحنه ها را فیلم برداری کند و از همانجا مستقیماً upload یا e-mail کند.

با توجه به تجربه ای که از چهارشنبه سوری های گذشته داشته ایم، محله های توانیر، یوسف آباد، امیرآباد و خیابان ولیعصر (از خ فاطمی تا میدان ونک) دارای تمام این شرایط هستند. تمام این مناطق در مرکز تهران هستند. تمام این مناطق به هم پیوسته هستند و می توان در بین آنها به سادگی جابجا شد و تراکم جمعیتی جوانان و نوجوانان در این مناطق بسیار بالا است. کوی دانشگاه را هم می توان جزو این مناطق یاد شده به حساب آورد.

بررسی 13 آبان و مراسم آتی

13 آبان نقطه عطفی در جنبش سبز بود. اطلاع رسانی با وجود تمام محدودیت ها خوب بود. با اینکه 13 آبان روز آنها بود، تمام رسانه های جهانی در کنار مراسم رسمی 13 آبان، مراسم سبز 13 آبان را نیز گزارش دادند. جمعیت به حدی بود که سپاه، بسیج و نیروی انتظامی مجبور به برخورد بسیار خشن و دستگیری وسیع معترضان شدند.
مشکل سپاه این بود که در یک اشتباه استراتژیک، در روزهای اول اعتراضات پس از انتخابات، با تمام توان وارد فاز سرکوب خشن شد که کشته هایی نیز برجای گذاشت. این امر باعث شد که ترس مردم بریزد، زیرا در روزهایی که شدت خشونت در اوج بود، در خیابان ها حاضر بودند، پس دلیلی نمیدیدند که حال که جنبش سبز قدرت بیشتری یافته است، به خیابان نیایند.
این خشونت و کشتار و انتشار سریع تصاویر آن، سپاه را وادار به عقب نشینی کرد. نه تنها بخاطر فشار مردم یا فشار خارجی، بلکه بیشتر بخاطر فشار نیروهای خودی که فرزندانشان را و یا آشنایانشان را از دست داده بودند و نیز برای جلوگیری از ریزش بیشتر نیرو.
حال سپاه روش دیگری برگذیده است. حداکثر خشونت بدون قتل. با این توجیه که هیچ تفاوتی نمیکند که یک معترض کشته شود، یا از روی ترس دیگر برای اعتراض به خیابان نیاید؛ اما عکس العمل بین المللی در برابر خشونت بدون قتل بسیار محدودتر خواهد بود.
البته این تحلیل سپاه هم اشتباه از کار درآمد و عکس العمل در برابر این خشونت بسیار شدید بود. نظام در این یک روز به اندازه تمام ماه های پس از انتخابات ریزش نیرو داشته است. نیروهایی که در این روز جهت شرکت در مراسم رسمی 13 آبان و یا برای سرکوب معترضین و یا هر دلیل دیگری در خیابان بودند و صحنه حمله وحشیانه به زن و مرد و پیر و جوان را شاهد بودند. این ریزش شدید را می توان در مطالب اینترنتی این افراد نیز مشاهده نمود، مثل این دو مطلب:
وبلاگ بهشت خوبان: http://beheshte-khoban.blogfa.com/post-132.aspx
وبلاگ مهدی بیا (رضا مهدوی نیا): http://mahdibia.wordpress.com/2009/11/06/رهبرا-شکایتی-دارم/

اما برای مراسم سبز بعدی چکار باید کرد؟ مراسم سبز را می توان به 2 بخش تقسیم کرد:
1.مراسم نظام که باید پس گرفته شوند (مانند روز قدس، 13 آبان، 22 بهمن و …)
2.مراسم مردمی (مانند تاسوعا و عاشورا، چهارشنبه سوری و ...)

مراسم نظام از سوی خود نظام نیز برنامه ریزی می شود. یعنی محل و ساعت آن معمولاً برای سبزها مناسب نیست. اما در مورد مراسمی مانند عاشورا یا چهارشنبه سوری، محل و ساعت برگذاری دست خود جنبش است و گستره آن مطمئناً بسیار وسیع تر.
در مراسمی مانند چهارشنبه سوری و عاشورا، تمام سبزها می توانند در محله خود اعتراض کنند و سپس به سوی محل های تعیین شده از سوی جنبش سبز حرکت کنند، به این ترتیب به دلیل انتخاب محل مناسب و آشنایی با محل، احساس امنیت برای سبزها بسیار بیشتر است.
زمان این مراسم هم از سوی خود سبزها انتخاب می شود و معمولاً شب است. یعنی هم کسی نباید در مدرسه، دانشگاه، محل کار یا هرجای دیگری حاضر باشد و هم تاریکی باعث احساس امنیت بیشتری برای معترضان خواهد بود.
در ضمن مراسمی مانند چهارشنبه سوری از ابتدا سمبل مبارزه مردم و نظامی بوده است که قصد محو این مراسم را داشته است و مردم در 30 سال گذشته نشان داده اند که موفق تر از نظام بوده اند.

در مورد انتخاب محل برگذاری این مراسم هم باید به چند نکته توجه کرد.
1.محل دارای کوچه پس کوچه های فراوان باشد.
2.ساکنان محل از پتانسیل اعتراضی و حمایتی بالایی برخوردار باشند.
3.تراکم جمعیتی محل بالا باشد.
4.فیلم برداری از اعتراضات از خانه های محل و ارسال اینترنتی آن امکان پذیر باشد.

کوچه پس کوچه های فراوان باعث خواهد شد که فرار از دست مأمورین ساده تر باشد. پتانسیل بالای ساکنان محل برای اعتراض و حمایت از معترضین باعث خواهد شد که معترضینی که از محله های دیگر آمده اند، با حمایت و پشتیبانی این افراد روبرو شوند و جمعیت افزایش یابد. تراکم جمعیتی نیز باعث خواهد شد که ساکنینی که هنوز تصمیم و یا جرعت حضور در این اعتراضات را نداشته اند و آن را از نزدیک ندیده اند، با خواسته های جنبش و فراگیری آن آشنا شوند. وجود خانه های متعدد در خیابان های اصلی و فرعی نیز باعث می شود که هر کسی بتواند از خانه خود این صحنه ها را فیلم برداری کند و از همانجا مستقیماً upload یا e-mail کند.

با توجه به تجربه ای که از چهارشنبه سوری های گذشته داشته ایم، محله های توانیر، یوسف آباد، امیرآباد و خیابان ولیعصر (از خ فاطمی تا میدان ونک) دارای تمام این شرایط هستند. تمام این مناطق در مرکز تهران هستند. تمام این مناطق به هم پیوسته هستند و می توان در بین آنها به سادگی جابجا شد و تراکم جمعیتی جوانان و نوجوانان در این مناطق بسیار بالا است. کوی دانشگاه را هم می توان جزو این مناطق یاد شده به حساب آورد.

سانسور کلمه "سبز" حتی در دعاها!

امروز با یک سایت خیلی جالب آشنا شدم. سایت www.tavasol.com که شما میتوانید دعای خود را در آن منتشر نمائید و دیگر کاربران برای شما آمین بگویند (رأی بدهند).

البته متأسفانه کاربران بسیاری، که ظاهراً همگی کاربران جدید هستند، دعا را با شوخی و توهین اشتباه گرفته اند.
به هر حال ارزش دیدن دارد و میتوانید با درد و دل مردم مختلف آشنا شوید.
اما نکته بسیار جالب این است که شما در راز و نیاز خود با خدا، حق ندارید از واژه "سبز" استفاده کنید و در صورت استفاده، سایت از انتشار آن جلوگیری مینماید. البته اینکه آیا با وجود عدم انتشار دعای شما از سوی سایت توسل، امکان برآورده شدن آن وجود دارد یا خیر، مسئله دیگری است که باید از مسئولین سایت توسل پرسید.

۱۴ آبان ۱۳۸۸

شب یلدای سبز: طولانی ترین شب هم روز میشود

من امیدوارم شب یلدا، شب جشن سبز باشد و تا این شب، حداقل موانع جلوی جنبش سبز برداشته شوند. حالا به هر نحوی. یعنی طرف مقابل که سران فعلی نظام هستند، برای شنیدن خواسته های مردم و حرکت در راستای تحقق آنها آماده باشند.
شب یلدا 4 محرم است. یعنی مردم آماده می شوند برای تاسوعا و عاشورا. شهادت امام حسین در برابر ارتشی که چندین برابر قوی تر از ارتش وی بود. خونی که باعث زنده ماندن دینش شد. دینی که امام حسن به روش دیگری حفظ کرد. اما گاهی روش امام حسین لازم است. شهادت طلبی لازم است. برای اهداف والاتر. چیزی که همین نظام دائماً به ما یاد می داد. من اما از خشونت متنفرم. آیا دفاع از جان خودم هم خشونت است؟ این شستشوی مغذی نظام واقعاً چقدر در من و مردم ایران تأثیر داشته است؟ آیا اگر نظام باز هم حرف ما را نشنود، تاسوعا و عاشورای امثال هم مثل هر سال خواهد بود؟ شاید شب یلدا نقطه عطفی باشد برای جنبش سبز که مسیر آینده آن را مشخص می کند. نقطه عطفی که بیشترین کنترل بر شیب حرکت بعدی جنبش را نظام دارد؛ زیرا تصمیم گیر در جنبش سبز مانند نظام یک نفر نیست و چندین میلیون نفر هستند که پیش بینی واکنش آنها، اگر غیرممکن نباشد، بسیار پیچیده است و مشاوران نظام نشان داده اند که توان پیش بینی آن را ندارند.
نمی دانم عاشورای امثال سبز خواهد بود یا سرخ؟ ولی فکر نمیکنم مثل همیشه سیاه باشد.

۰۵ آبان ۱۳۸۸

ایران، آمریکا و انتخابات

یک سناریو
نظام قبل از انتخابات و با توجه به شرایط سیاسی، مالی، نظامی جهان و بخصوص با روی کار آمدن اوباما احساس کرد وقت برقراری رابطه با آمریکاست. برای محکمتر کردن جایگاه خود نیز سعی کرد انتخاباتی با بیشترین حد ممکن شرکت کننده برگذار کند و به همین دلیل هم تابوی چندین ساله شکسته شد و مناظرات زنده تلویزیونی برگذار گردید. حال تنها لازم بود که رئیس جمهور مورد نظر نظام هم انتخاب بشود تا بتواند با قدرت کامل گفتگو رسمی با آمریکا را آغاز کند و طبق خواست نظام هدایت کند. اما روزگار طبق برنامه پیش نرفت و اعتراضات پس از انتخابات، این بزرگترین فتنه و یا بحران برای نظام در طول تاریخ، قدرت دولت و حتی کل نظام را، چه در داخل و چه در خارج، بشدت تضعیف کرد. حال هم عده ای از داخل همین نظام که حداقل شناختی از امور مدیریتی و دیپلماتیک دارند، به این نکته اشاره می کنند که مذاکره از نقطه ضعف نمی تواند جوابگو باشد، بخصوص که بیش از 30 سال برای آن صبر شده است و یا به عبارتی 30 سال بدون این رابطه رسمی، کارها پیش رفته است.
البته از سوی دیگر نیز دولت جدید که خود را پیروز انتخابات می داند و از حمایت رسمی نظام نیز برخوردار است، نمی پذیرد که از این قدم بزرگ که شاید یکی از اهداف اصلی به قدرت رسیدنش بود، صرف نظر کند و می خواهد آن را به نام خود ثبت کند و قدرتش را دوام بخشد.
به نظر من بحث برقراری رابطه با آمریکا می تواند برای جناح اصولگرا بسیار خطرناک باشد و باعث درگیری های شدیدی در آن شود. از طرفی احمدی نژاد نشان داده که خود را عقل کل می داند و تا واقعاً مجبور نشود، حرف هیچ کس را نمی پذیرد، حتی رهبری. با توجه به چند ماه گذشته هم کاملاً مشخص است که احمدی نژاد علاقه دارد با آمریکا رابطه برقرار کند. اما نظام در صورت برقراری رابطه با آمریکا، در برابر سرسخت ترین طرفداران خود با مشکل مواجه خواهد شد و باید بتواند آنها را قانع کند که این رابطه صحیح است و در زمان دولت های پیشین صحیح نبوده است. کاری که با توجه به شرایط فعلی جامعه کمی سخت است.

۰۳ آبان ۱۳۸۸

خواهشی از نسل پیش از انقلاب

جنبش سبز باعث شده است که به مردم عادی و غیر رسمی و خارج از قدرت نیز فرصت شنیده شدن داده شود.
میخواهم از این فرصتی که جنبش سبز برای مردم ایران فراهم کرده است استفاده کنم و از نسل پیش از انقلاب اسلامی ایران خواهشی کنم.
از نسل پیشین تقاضا دارم بپذیرند که امام خمینی هم انسان بود. اگر این را بپذیرند، پذیرش جایزالخطا بودن وی را نیز به همراه دارد.
از نسل پیشین تقاضا دارم بپذیرند که خامنه ای هم انسان است با تمام حقوقش.
از نسل پیشین تقاضا دارم بپذیرند که افرادی که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و نیز اصلاحیه آن را نوشته اند نیز انسان بوده اند.
از نسل پیشین تقاضا دارم بپذیرند که محمدرضا شاه هم انسان بود با تمام حقوقش.
از نسل پیشین تقاضا دارم بپذیرند خودشان نیز انسان هستند و درنتیجه جایزالخطا.
از نسل پیشین تقاضا دارم اشتباهات پیشین خود را بپذیرند تا از تکرار مجدد آن جلوگیری شود.
البته نسل پیشین تمام اشتباهات خود را پذیرفته است. در غیر این صورت سانسور اخبار اعدام های دهه 60 از سوی افراد داخل قدرت و فرار کردن از پاسخ دادن به آن از سوی افراد خارج از قدرت (در حال حاضر) به چه معنی است؟
و یا گفتن اینکه تصرف سفارت آمریکا تنها در شرایط سال 1358 ایران صحیح است از سوی افراد داخل و خارج قدرت به چه معنی است؟ یعنی تصرف سفارتخانه هر کشوری در هر کشور دیگری محکوم است، بجز تصرف سفارت آمریکا در ایران در سال 1358. بیائید به جای این تنها استثنا، بپذیرید که این کار اشتباه بود، حتی اگر منافعی هم داشت.
بپذیرید که گشت های ارشادی که با آن مخالف هستید، در زمان در قدرت بودن خودتان هم اشتباه بوده اند.
بپذیرید که اگر با حکم حکومتی مخالف هستید، احکام حکومتی که به نفع شما بوده اند هم اشتباه بودند.
بپذیرید که اگر با تعیین پوشش رسمی مخالف هستید، عدم استخدام و یا حتی راه ندادن خانم های غیرچادری و یا آقایان کراواتی و یا دارای آستین کوتاه به مؤسسات دولتی در زمان در قدرت بودن خودتان هم اشتباه بوده است.
بپذیرید که در زمان خودتان هم در ادارات دولتی و دانشگاه ها گزینش عقیدتی صورت می گرفت.
بپذیرید که ما همه انسان هستیم و می توانیم از اشتباهات پیشینمان یاد بگیریم.
و از نسل پیشین تقاضا دارم بپذیرند که تمام انسان ها از حقوقی برابر برخوردار هستند. چه مردم ایران، چه غزه، چه لبنان و چه آمریکا یا ….
البته تمام اینها تنها یک خواهش است: خواهش میکنم بپذیرید که همه ما انسان هستیم مخلوق یک خدا.

دو فراکسیون اصلی در جنبش سبز

باید پذیرفت که درون جنبش سبز دو فراکسیون اصلی ایجاد شده است. شاید در نگاه اول این امر مقدمه ایجاد شکاف در جنبش سبز بنظر آید. اما به نظر من پذیرفتن این دو فراکسیون از سوی جنبش، می تواند از ایجاد انشعاب در آن جلوگیری کند.
هدف این دو فراکسیون همان هدف جنبش است، اما در راه رسیدن اختلاف نظر وجود دارد.
البته اهداف جنبش سبز باید به نحوی که مورد توافق اکثر اعضای آن باشد، مشخص گردد.
برای جلوگیری از ایجاد اختلاف بین فراکسیون ها که هدف دشمنان جنبش می باشد، باید از دادن شعارهایی که مورد تأیید دو فراکسیون نمی باشد پرهیز گردد. بهترین راه این است که شعارها بر اساس اهداف انتخاب شوند و نه اشخاص و یا روش های رسیدن به اهداف (به نظر من بحث نام حکومت و آرم پرچم از همین نوع هستند).
البته باید در نظر گرفت که بسیاری از اشخاص شناخته شده داخل ایران، شاید علیرغم اینکه به روشهای فراکسیون دیگری اعتقاد داشته باشند، به دلیل برخی محدودیتها و مصالح، عضو فراکسیون دیگری شوند و یا از روشهای آن فراکسیون دفاع کنند.

۲۷ مهر ۱۳۸۸

پیام پیام ویدیوئی میر حسین موسوی

گذشته از اینکه دلیل انتشار ناگهانی این پیام چیست و آیا آقای موسوی از چیزی خبر دارد که ما خبر نداریم و بدلیل آن به مصلحت دیده که سریعاً این پیام را برای مردم بفرستند، مثلاً در ارتباط با انفجار انتحاری اخیر در سیستان و بلوچستان یا ...، این ویدیو پیام مشخصی دارد.
جنبش سبز باید هم اکنون تکلیف خود را مشخص کند که آیا می خواهد راه پیشنهادی آقای موسوی را برود یا راهی دیگر.
راه آقای موسوی از بین راه های رسیدن به دموکراسی از همه کم هزینه تر و مطمئن تر در رسیدن به هدف است، اما سرعت آن، با توجه به مقاومت نظام در برابر اصلاحات، کند خواهد بود.
در این روش، مبارزه بخشی از زندگی است. یعنی شما هر روز زندگی خود را می کنید که گسترش تفکر سبز و شرکت در تجمعات سبز نیز بخشی از آن است، بدون آنکه اخلالی در زندگی عادی شما ایجاد شود. زیرا شما در تجمعات خطرناک شرکت نمی کنید و سعی می کنید از هرگونه تحریک و درگیری جلوگیری نمائید.
به طور مشخص هدف این راه سرنگونی جمهوری اسلامی ایران نیست، بلکه برپایی و در اصل افتتاح جمهوری اسلامی ایران است.
هدف این راه رسیدن به آزادی و دموکراسی است با کمترین هزینه.
مزایای این روش:
1.این روش بسیار کم هزینه است و جزئی از زندگی مردم. یعنی این جنبش پایانی ندارد و تا رسیدن به اهداف اکثریت جنبش ادامه خواهد داشت. اهداف اکثریت هرچه می خواهد باشد، شاید برپایی جمهوری اسلامی دوم ایران تنها قدم اول باشد.
2.نظام نمی تواند با این جنبش مبارزه کند، زیرا جنبش از خشونت گریزان است و از سوی دیگر امیدی به پایان آن نیست، زیرا این مبارزه بخشی از زندگی عادی معترضینی شده است که به دلیل کم هزینه بودن مبارزات، روز به روز بر تعدادشان افزوده می شود.
3.نظام بر سر دوراهی سختی قرار خواهد گرفت. اگر با تجمعات مسالمت آمیز برخورد نکند، مردمی که هنوز به جنبش سبز نپیوسته اند، از طریق اعلامیه ها و شعارها، روز به روز با خواسته های بحق جنبش سبز و عدم تناقض آن با عزت اسلام و ایران بیشتر آشنا خواهند شد و به آن خواهند پیوست. اما اگر نظام با این تجمعات بیش از حد خشن برخورد کند، مردم بیطرفی که هنوز به این جنبش نپیوسته اند و حتی نیروهای خودی آنها، با مشاهده این برخورد خشن نظام در برابر تجمعات مسالمت آمیز، ریزش کرده و به سمت جنبش سبز جذب خواهند شد.
معایب این روش:
1.اگر این روش تا حداکثر 2 سال دیگر و زمان انتخابات مجلس به نتیجه نرسد، باید وارد فاز جدیدی شود که نیاز به رهبری دارد، زیرا دیگر این روش مبارزه جواب نخواهد داد و اگر هم اکثریت جنبش سبز راه پیشنهادی آقای موسوی را بپذیرند، با رسیدن به این مرحله و عدم نتیجه گیری، مطمئناً در صورت عدم تغییر روش مبارزه، ریزش خواهند کرد.
2.قانع کردن مردمی که برای اولین بار قدرت خود و ضعف نظامی که همواره به آنها ظلم می کرده را چشیده اند و هزینه های بسیاری طی این مدت کوتاه پرداخت کرده اند و نسبت به این نظام، خشم و نفرت شدیدی دارند، برای انتخاب این روش مسالمت آمیز و آرام کار بسیار سختی خواهد بود. سخت تر از آن راضی کردن مردم به انتخاب آگاهانه جمهوری اسلامی ایران است، نامی که تحت آن 30 سال ظلم و ستم را تجربه کرده اند. (طی 30 سال گذشته جمهوری اسلامی اول ایران نیز دست آوردهای بزرگی داشته که نباید فراموش شوند، اما مورد بحث این مطلب نیست.)

در هر صورت، در صورتی که اکثریت جنبش سبز این مسیر را انتخاب کند، آقای میرحسین موسوی خواه ناخواه رهبر جنبش خواهد شد و اگر رهبری آن را نپذیرد، جنبش راه خودش را جدا خواهد کرد و مشخص نیست بدون رهبر، چه مسیری را در پیش بگیرد.
پیش نیاز اینکه جنبش بتواند آقای موسوی را به رهبری بپذیرد اما این است که آقای موسوی اهداف نهایی خود را، و نه نظام مورد نظر خود را، با مردم در میان بگذارد و آنها را تشریح نماید. در ضمن باید برنامه ها و اهداف مرحله ای خویش را نیز اعلام نماید.
البته مردم سؤال های بسیاری از آقای موسوی دارند که بسیاری از آنها برای وی ناخوشایند خواهند بود، اما حداکثر در زمانی که وی رهبری جنبش را برعهده بگیرد، مجبور است به آنها پاسخ دهد که یکی از این سؤال ها میتواند در مورد نظر وی در خصوص اعدامهای دهه 60 باشد و یا ....
در پایان از خوانندگان عزیز درخواست می کنم از طریق شرکت در نظرسنجی وبلاگ، نظر خود در مورد راه پیشنهادی (منتسب به) آقای موسوی (در این مطلب)، را اعلام نمایند.

۲۴ مهر ۱۳۸۸

جنبش سبز نباید اشتباه انقلاب 57 را تکرار کند

انحراف انقلاب 57 از زمانی آغاز شد که انتقام ها شروع شد. انتقام از حاکمان پیشین، انتقام از همکاران نزدیک آنها، انتقام از دوستان داخلی و خارجی آنها و ….
در انقلاب 57 ایرانیان بسیاری شهید شدند، مانند شهدای جنبش سبز، اما در آن زمان عده ای هر گونه خوشحالی را به این بهانه ممنوع کردند، هرگونه تفکری غیر از تفکر خود را خیانت به شهدا نامیدند و ….
ما نباید این اشتباهات را تکرار کنیم. اگر نه 20 سال دیگر وقتی این وقایع مجدداً تکرار شد، به بچه های خود چه جوابی بدهیم؟ همان جوابی که پدران و مادرانمان هم اکنون به ما می دهند؟
ما باید یاد شهدای جنبش سبز را زنده نگاه داریم و راه آنها را ادامه دهیم. راه زندگی شاد و مبارزه بدون خشونت برای رسیدن به خواسته ها و نیازهایمان. مگر بهنود شجاعی همین چند روز پیش به دلیل همین حس انتقام کشته نشد؟ شما موافق بودید یا مخالف؟ در مورد قاتل ندا و سهراب چطور؟ آیا بازهم به این سادگی جواب می دهید که اگر من جای والدینش بودم این کار را نمی کردم؟!
این جنبش نباید مانند انقلاب 57 برای خود دشمن داخلی و خارجی ایجاد کند. انقلاب 57 از کراوات زن ها و جوانانی که پوشش مد روز را می پسندند و اقلیت های مذهبی و ملی گرایان و ... تا روشنفکران و نویسندگان و هنرمندان و … را دشمن خود کرد. ما حتی نباید بسیج را دشمن خود کنیم. باید بسیج و بسیجی ها را سبز کنیم.
در شعارها دقت بیشتری کنیم و به کشورهای خارجی و بسیج و نیروی انتظامی توهین نکنیم.
به این ترتیب ریزش از نیروهای طرف مقابل بشدت سرعت می گیرد.
دادن شعارهای تند و درگیری با بسیج و نیروی انتظامی، نه تنها کمکی به جنبش سبز نمی کند، که حتی برخورد خشن را برای طرف مقابل تسهیل می کند. هم از نظر توجیه داخلی و خارجی و هم از نظر توجیه نیروهای خودی (بسیجی ها و نیروهای انتظامی و سپاه). شاید بسیاری از این افراد در شرایط عادی توان حمله به هموطنان خود را نداشته باشند، اما در صورت مورد حمله قرار گرفتن و تحریک شدن از سوی معترضان و یا شرایط دفاع و گریز، جریان عوض می شود. و مطمئناً در درگیری های خشن، آنها موفق ترند. هم به دلیل مسلح بودن و هم به دلیل داشتن خیالی آسوده از نظر پیگیری های قضایی بعدی و هم به دلیل آموزش دیدن برای درگیری، در صورتی که اکثریت مطلق جنبش سبز خواهان درگیری و خشونت نمی باشد. به این امر باید نفرت شدید برخی از این نیروها نسبت به جنبش سبز را نیز اضافه کرد. نفرتی که از روی شناخت نیست، بلکه از روی اطلاعات غلط و شستشوی مغذی است. این نفرت با شعارهای تحریک کننده و پرتاب سنگ و درگیری و … تنها شدیدتر می شود و برای این شخص تأییدی است بر اطلاعات غلطی که به وی داده اند.

۲۳ مهر ۱۳۸۸

این مشروعیت لعنتی

فکر می کنم یکی از بزرگترین مشکلات فعلی ایران ما، کلمه مشروعیت باشد. آقا پدر ما رو در آورده این کلمه. بدبختی هم اینه که نظام سیاسی ایران مشروع ترین نظام سیاسی جهان است. یعنی هیچ جای دنیا اندازه اینجا مشروعیت وجود نداره. فقط بیچاره کسایی که مثل من با مشروعیت مشکل دارند!
مشکل اینجاست که اصلاً من و نظام همدیگرو نمی فهمیم. مشروعیت اون یک چیز دیگست و مشروعیت مورد نظر من یک چیز دیگه.
برای همین هم وقتی چندین سال پیش مشروعیت از جیب نظام افتاد و من بهش گفتم، اون نفهمید. دست کرد تو اون یکی جیبش و وقتی دید مشروعیت خودش هست، به من محل نگذاشت، حتی تو سرم هم زد و گفت مشروعیت من به تو ربطی نداره، از بزرگتر از تو گرفتم و به تو جواب پس نمی دم و اگر یکبار دیگه منو بترسونی و الکی بگی مشروعیتت افتاده، به آقا معلم لوت میدم که موزیک گوش میدی تا پدرتو دراره.
خوب من هم دیدم زندگی خودم و موزیکی که گوش میدم برام از مشروعیت نظام مهمتره و دیگه چیزی نگفتم. اما الآن به این نتیجه رسیدم که اشتباه کردم. به هرحال ما هموطن بودیم و هستیم. کاشکی بهش می گفتم که منظور من اون یکی مشروعیته بود، خوب نمی دونستم بهش چی میگن، همه می گفتن مشروعیت، منم فکر کردم اسمش مشروعیته.
از یک طرف این کار من باعث شد از این به بعد هرکی می خواست بهش چیزی بگه، آخه خیلی از جیباش چیز میز می ریخت، می زد تو سرشون. آخه دیده بود رو من جواب داده و ولش کردم، دیگه همیشه همین کارو می کرد. یواش یواش که چیزای بزرگتر از جیبش افتاد، بعضی هاشون رو سر مردم، مخالفت ها هم شدیدتر شد و عکس العمل های نظام هم همینطور. البته بعضی از بچه شرها هم اینو فهمیده بودند و جیبشو می زدند، بعد هم اگر گیر میفتادن می گفتن خوب افتاده بود زمین. بعد هم باهم بزن بزن می کردن و وقتی ناظم میومد، چند تا از بچه های بیگناه رو هم تنبیه می کرد و می گفت تر و خشک باهم می سوزه. راستی از این ضرب المثل هم خیلی بدم میاد.
خلاصه گذشت و من فهمیدم اونی که اون موقع از جیب نظام افتاد چی بود. یک چیزی بود که خارجیا بهش می گفتن Legitimacy. بعد گفتم خوب ببینم به زبان فارسی بهش چی می گن. معنیش رو که دیدم دوباره دلدرد و سردردم شروع شد. همه جا گنده نوشته مشروعیت. بابا مشروعیت که اون یکی بود. اون هم کلمه خارجی بود ولی اونی که من منظورم بود و از جیب نظام افتاد نبود. همونی که نظام از اون بالاها گرفته بود و به من و بقیه دوستام ربطی نداشت.
اتفاقاً اونی که من دیدم افتاد خیلی به من و دوستام ربط داشت. یعنی در اصل ما بایست اونو بهش می دادیم، نمی دونم اون از کجا گرفته بود. ولی بهرحال ازش مواظبت نکرد و گمش کرد. ولی اشتباه من این بود که بایست اونو از زمین بر می داشتم و شاید به کس دیگه ای می دادم.
به هر حال، الآن بعد از این همه سال دلخوری و دعوا و بزن بزن، از نظام و بقیه همکلاسیای قدیمم خواهش می کنم که اون مشروعیتی که از جیب نظام افتاد و خارجیها بهش می گن Legitimacy رو معنی کنند و یک واژه جدید فارسی براش انتخاب کنند. یک چیزی تو مایه های یارانه و رایانه و بالگرد و اینا. که اگر کسی این چیزرو که هنوز اسم فارسی نداره رو گرفت و گذاشت جیبش، بدونه چیه و بیشتر مواظبش باشه و اگر هم افتاد، صدای همکلاسیاشو بشنوه که بهش میگن مشروعیت عرفیت یا مقبولیتت یا پذیرش عمومیت یا قانونیتت افتاد.


ایران رسمی 30 سال است درجا می زند، مخالفان رسمی آن نیز همینطور

منظورم در تکنولوژی و دانش و صنعت و از این جور چیزها نیست، الیته در این موارد هم جای بحث وجود دارد، اما اصلاً مورد بحث من نیست. منظور من بخش معنوی است. فرهنگ، زبان، موسیقی، نوع تفکر و ….

در تمام دنیا، با تولد نسل جدید و رشد و بزرگ شدن آنها، فرهنگ، زبان، تفکر و موسیقی جدیدی نیز معرفی می شود. اولین صحنه تقابل فرهنگ جدید و قدیم معمولاً دانشگاه ها هستند. بخصوص که نسل قدیم هم کم کم نسل جدید را به عنوان نسلی بالغ و دارای توان فهم می پذیرد. در این فضا هر دو فرهنگ با هم آشنا می شوند و بر هم تأثیر می گذارند. بیشترین نقطه تماس را نیز دانشجویان و اساتید دارند.
مرحله بعد ورود به بازار کار است. در این مرحله دیگر نسل جدید خود را هم سطح نسل قدیم می داند و توقع دارد به این صورت نیز با وی برخورد شود. در این مرحله در حالت عادی، خصوصیات فرهنگی نسل ها ترکیب و تعدیل می شوند و به هم نزدیک تر می شوند، به طوری که کم کم تشکیل نسلی با فرهنگی مشابه را می دهند که نسل جدیدتر، برخی عقاید و تفکرات آنها را به چالش می کشد. و این چرخه همواره ادامه دارد.
مشخص است که هر چه درصد جوانان در کشوری بیشتر باشد، این تحولات فرهنگی سریع تر و عمیق تر خواهند بود.

حال برگردیم به ایران. 30 سال از انقلاب می گذرد و جمعیت ایران از 30 میلیون به 70 میلیون افزایش یافته است. یعنی بیش از نیمی از جمعیت ایران بعد از انقلاب متولد شده اند. بنابراین تحول فرهنگی باید با سرعت بسیار بالایی اتفاق افتاده و ادامه داشته باشد.
این امر را در مورد ایرانیان داخل و خارج ایران بررسی می کنیم:

در خارج از ایران، فرهنگ به اصطلاح ایرانی، بخصوص برای ایرانیانی که دیگر ارتباط مستقیمی با ایران ندارند و نمی توانند به آنجا سفر کنند، بسیار ارزشمند است و سعی می کنند به هر نحو ممکن از آن دفاع کنند و آن را زنده نگاه دارند و البته آنرا به فرزندان خود منتقل کنند. متأسفانه به این امر توجه نمی شود که این فرهنگ ایرانی، دیگر در ایران وجود ندارد و کسی به این زبان صحبت نمی کند و به این گونه فکر نمی کند.
فرهنگ ایران 30 سال خروشان را پشت سر گذاشته است که اگر رشد شدید جمعیت و تحول فرهنگی مربوطه نیز درنظر گرفته نشود، وقوع انقلاب، تغییر متون درسی مدارس و دانشگاه ها، 8 سال جنگ، عدم امکان سفر به کشورهای دیگر (بجز چند کشور) از یک طرف و تبادل سریع اطلاعات از طریق اینترنت و شبکه های ماهواره ای از سوی دیگر، و … به اندازه کافی فرهنگ یک کشور را دگرگون می کند.
منظور من گروه های خاصی مانند سلطنت طلبان نیستند. کافی است به شبکه های ماهواره ای، بخصوص آنهایی که از آمریکا پخش می شوند نگاه کنید. امروزه کدام ایرانی این گونه صحبت می کند؟ از شبکه های خبری و تحلیلی بگیرید تا موسیقی. البته باید اشاره کرد که تلویزیون بی بی سی فارسی در این مدت بسیار سعی کرده به زبان امروز مردم ایران صحبت کند و موفقیت این شبکه (و شاید هم انتخاب اوباما) باعث شد شبکه تلویزیونی صدای آمریکا نیز سعی کند در این راستا حرکت کند. البته منظور من فرهنگ زبانی و نوع تفکر است و به اینکه آیا برنامه و اهداف پشت پرده ای دارند کاری ندارم.
یا نگاه کنید به موسیقی ایران. موسیقی سنتی را کاری ندارم، چون اگر تغییرات اساسی در آن صورت گیرد دیگر سنتی نیست. اما ریتم و اشعار موسیقی پاپ ایرانی در 30 سال گذشته را یک بررسی کنید. البته بجز 3-4 سال گذشته که ارتباط و همکاری هنرمندان داخل و خارج ایران شروع به رشد کرده است و شاهد کارهای جدیدی از هر دو سو هستیم.
ایرانیان مقیم خارج، بخصوص آنها که سن بالاتری دارند، با 2 فرهنگ مختلف زندگی می کنند. ایرانیان در تمام جهان مشهور هستند به انطباق پذیری و زندگی مسالمت آمیز با دیگر فرهنگ ها. ایرانیان مقیم خارج معمولاً خود را بخوبی با فرهنگ کشور جدیدشان تطبیق می دهند و زندگی موفقی دارند. از سوی دیگر اما برای فرهنگ ایرانی خود (آنطور که 30 سال پیش آن را زندگی می کردند و می شناختند) ارزش بسیار زیادی قائل هستند و هیچ گونه بحث و انتقادی را در این خصوص نمی پذیرند، بخصوص از سوی ایرانیان دیگر و یا فرزندان خود. به این ترتیب ایرانیان مقیم خارج، بخصوص نسل های قدیمی تر، دارای دو فرهنگ ایرانی سنتی و خارجی مدرن (کشور محل اقامت) هستند و شخصیت فرهنگی شخص معمولاً به ملیت طرف مقابل و یا زبانی که به آن صحبت می شود بستگی دارد.
فکر می کنم بتوان در مورد ایرانیان مقیم خارج از کشور گفت که شخصیت فرهنگی کشور جدید با زمان پیشرفت کرده است، اما فرهنگ ایرانی آنها تقریباً همان فرهنگ 30 سال پیش است. البته همانطور که گفتم در مورد ایرانیانی که رابطه مستقیم خود با ایران را از دست داده اند و به هر دلیلی نمی خواهند و یا نمی توانند به ایران سفر کنند این امر بسیار شدیدتر است.

در داخل ایران اما بحث کمی متفاوت است. تحولات فرهنگی در ایران، بخصوص در شهرهای بزرگ، بسیار شدید بوده است، همانطور که انتظار می رود. کافی است صحبت کردن دانش آموزان دبیرستانی را با صحبت کردن افراد بالای 40 سال مقایسه کنید. یا ایده آل های این دو نسل و نوع تفکر و ….
یا موسیقی این نسل ها را با هم مقایسه کنید. تحول فرهنگی نسل جدید در ایران همواره زیر زمینی بوده است، زیرا هیچگاه اجازه عرض اندام نداشته است. کلاً می توان گفت اکثر ایرانیان دارای 2 فرهنگ هستند. فرهنگ رسمی و فرهنگ شخصی. نوع صحبت کردن بیرون از خانه با داخل خانه متفاوت است. این تفاوت بسیار عمیق است و از زبان مکالمه و موسیقی گرفته تا نوع تفکر و پوشش و … را شامل می شود و از بچگی به آنها آموزش داده می شود و هر بچه ایرانی می داند که گوش دادن به ابی، اندی، هیچکس و … و دیدن تلویزیون ماهواره ای و نوشیدن الکل و رقصیدن و مخالفت با نظام و میهمانی های مختلط دختر و پسر و داشتن رابطه جنسی یا حتی فقط عاشقانه پیش از ازدواج و پریدن از روی آتش در چهارشنبه سوری و زدن کراوات و … ممنوع و غیر قانونی است، اما تقریباً همه انجام می دهند، فقط نباید به گوش آنتن های نظام برسد.
نظام سعی می کند فرهنگ رسمی را حتی الامکان مطابق فرهنگ 30 سال پیش حفظ کند. برای همین افرادی که داخل ایران هستند و فرهنگ شخصی آنها شبیه فرهنگ رسمی آنها است، ایرانیان ساکن خارج از کشور را که فرهنگ ایرانی آنها مربوط به 30 سال پیش است به خوبی می فهمند و می توانند با هم جر و بحث کنند و همدیگر را محکوم کنند. اکثر مردم داخل ایران اما دست به دهان این دو گروه را نگاه می کنند و متوجه نمی شوند که دعوا سر چیست، زیرا مشکلات آنها چیز دیگری است و نه اینکه وسط پرچم ایران شیر باشد یا خورشید یا هردو یا هیچکدام و … یا اینکه رنگ سبز خوبه یا بده یا اینکه کشتن چه آدمهایی خوبه و برای چه کسانی باید جان را فدا کرد و ….
اما تحولات فرهنگی ایرانیان داخل یک تفاوت برزگ با ایرانیان خارج دارد. ایرانیان خارج از کشور، اگرچه تعدادشان بسیار زیاد است، اما در مقایسه با جمعیت کشور محل اقامت، چندان تأثیر گذار نیستند. در ایران اما نسل جدید که فرهنگ جدید را حمل می کند، بیش از جمعیت نسل قدیم است. این تحولات نمی تواند برای همیشه زیرزمینی بماند و اگر فرصت بروز آهسته به آن داده نشود، منفجر خواهد شد.
نمونه این درز کردن فرهنگ جدید را می توان در موسیقی زیرزمینی داخل ایران دید. موسیقی که اجازه فروش و برگزاری کنسرت ندارد، اما صحنه موسیقی داخل و خارج ایران را کاملاً متحول کرد.
یا اعتراضات مسالمت آمیز سبز که صحنه سیاسی داخل و خارج ایران را متحول کرد.
یا فیلم های خبری که صحنه رسانه های جهان را دگرگون کرد.
جهت درک بهتر قدرت نسل جدید شاید این مثال جالب باشد.
اگر نسل زیر 30 سال یک روز تصمیم بگیرد تمام کشور را در دست بگیرد، تنها کافی است هرکدامشان از بیرون رفتن یکی از والدینشان جلوگیری کند (امیدوارم با گفتگو)، دیگر هیچ کس از نسل قدیم در خیابان نخواهد بود.

۱۵ مهر ۱۳۸۸

ما و چهارمین مجلس خبرگان رهبری

آیا شما هم مثل من با خواندن بیانیه مجلس خبرگان رهبری شوکه شدید؟ یا چنین بیانیه ای را پیش بینی می کردید؟
البته من هم انتظار کار خاصی از این مجلی نداشتم، اما دیگر چنین بیانیه ای هم تصور نمی کردم.
اما نقش ما در تشکیل چنین مجلسی که خبرگان ایران نامیده می شوند چیست؟
من هرچه فکر کردم، یادم نمی آید در انتخابات مجلس خبرگان شرکت کرده باشم. یک انتخابات خبرگان مربوط به 11 سال پیش است و زمان خاتمی. در آن زمان چون صلاحیت افرادی مثل عبدالله نوری و ... رد شد، بین اصلاح طلبان و حتی طرفداران آنها اختلاف افتاد و عده ای اعتقاد به شرکت در انتخابات داشتند، حتی با کاندیداهای فرعی و ناشناخته و در حقیقت انتخاب بد به جای بدتر. عده ای دیگر از اصلاح طلبان اعتقاد داشتند که نباید تحت هر شرایطی در انتخابات غیر آزاد و دموکراتیک شرکت نمود و تحریم یا عدم شرکت در انتخابات نیز روشی دموکراتیک برای اعلام اعتراض است. در نهایت و از آنجا که اکثر سیاسیون اصلاح طلب قصد نزدیک شدن به خط قرمز رهبری را نداشتند و قصد پیش برد اصلاحات مورد نظر از طریق قوای مجریه و مقننه، یعنی 2 رکن از 3 رکن رسمی در ایران را داشتند و مجلس خبرگان هم نقش مستقیم خاصی در این بین ندارد، انتخاباتی با مشارکت تقریباً 45 درصد واجدین شرایط رأی دادن برکذار گردید.
البته بازهم مشارکت مردم با توجه به رشد فهم سیاسی جامعه در دوران خاتمی و اصلاحات، نسبت به دوره پیشین بیشتر بود، اما به هر حال اکثر مردم ایران، از جمله من، در این انتخابات شرکت نکردند.
انتخابات بعدی که تقریباً می توانم بگویم اصلاً آن را به یاد نمی آورم، انتخابات مجلس خبرگان در سال 85، یعنی سه سال پیش است. این سال در اصل سال قهر کردن مردم با اصلاح طلبان است. این انتخابات همزمان با انتخابات شورای شهر سوم بود که با استقبال سرد مردم مواجه شد و از آنجا که انتخابات شورای شهر بیشتر و مستقیم تر با زندگی مردم در ارتباط است، انتخابات خبرگان را هم تحت تأثیر قرار داده بود. تقریباً تمام گفتگوهای سیاسی مردم در آن زمان در مورد انتخابات شورای شهر و شرکت یا عدم شرکت در آن بود و اکثر کسانی هم که تصمیم می گرفتند در انتخابات شورای شهر شرکت نکند، اصلاً به انتخابات خبرگان رهبری فکر هم نمی کردند.
از سویی هم همزمانی این دو انتخابات باعث شد که اکثر افرادی که تصمیم گرفته بودند در انتخابات شورای شهر شرکت کنند، در هنگام حضور در محل رأی گیری، در هر دو انتخابات شرکت می کردند.
جالب اینجاست که نه تنها من چیز زیادی از انتخابات مجلس چهارم خبرگان به یاد ندارم، بلکه با جستجو در اینترنت هم متوجه خواهید شد که حجم مطالب موجود و مرتبط با این انتخابات در اینترنت، بسیار کمتر از تمام انتخابات دیگر در ایران است. مثلاً می توانید سعی کنید آمار مربوط به این انتخابات و چند انتخابات دیگر را در اینترنت بیابید.
جالبت تر از این اینکه در گفتگو با دوستانم، بودند کسانی که می گفتند مجلس خبرگان که انتخابات ندارد.
به این ترتیب می توان انتخابات مجلس چهارم خبرگان که نتیجه آن مجلس خبرگان فعلی است را انتخابات فراموش شده ایران نامید.

۲۶ شهریور ۱۳۸۸

روز قیام دلاوران سبز (قدس)

فردا باید در سراسر ایران بقدری زیاد و صدایمان بقدری بلند باشد که آنهایی هم که هنوز خود را به نشنیدن می زنند، چاره ای جز اعتراف به شنیدن صدایمان نداشته باشند.

۱۳ شهریور ۱۳۸۸

روز قدس سبز

روز قدس سبز روز نشان دادن مجدد قدرت ماست. روز قدس سبز مجدداً نیرو خواهیم گرفت.
روز قدس سبز هر ایرانی در شهر خود در راهپیمایی قانونی روز قدس شرکت خواهد کرد. وقتی هر ایرانی ببیند که چقدر از مردم شهرش مانند او می اندیشند، قدرت خواهد گرفت. اگر برگذارکنندگان عزیز هم همکاری کنند و وزیر شعار عزیز با دادن شعار، ریتم شعارها را تعیین کند، مردم ایران هم با هماهنگی کامل، شعار مورد نظر خود را خواهند داد. اگر هم مانند مراسم شب احیاء کم آوردند و راهپیمایی را لغو کردند، خودمان برگذارش می کنیم.
اگر مردم سراسر ایران در راهپیمایی شهر خود شرکت کنند، نیروهای سرکوبگر نمی توانند نیروهای خود را از سراسر کشور فرا بخوانند و در 2 یا 3 شهر متمرکز کنند. تمام نیروها در شهرهای خود به اندازه کافی کار خواهند داشت. البته باز هم با مشکل دیگری روبرو خواهند شد.
اگر نیروهای خود را برای کنترل و یا سرکوب راهپیمایی روز قدس سبز فرا بخوانند، دیگر تقریباً هیچ طرفداری در میان تظاهرکنندگان نخواهند داشت. و این عده کم هم با مشاهده برخورد سرکوبگران، ریزش خواهند کرد.
بنابراین عاقلانه ترین انتخاب برای نظام، عدم برخورد خشن با تظاهرکنندگان خواهد بود. البته این که نظام تحت این فشارها و درگیری های داخلی چقدر می تواند عاقلانه تصمیم بگیرد، باید صبر کرد و دید...
نکته مهم که باید توجه داشته باشیم این است که نباید مانند جمهوری اسلامی ایران، دشمن خارجی برای جنبش خود بتراشیم. برادران فلسطینی خود را هم نباید در این روز فراموش کنیم. حتی کشورهایی که همکاری استراتژیک قوی با جمهوری اسلامی ایران دارند و ممکن است نسبت به این جنبش بدبین باشند (و البته برعکس) را نیز باید به سوی خود جذب کنیم.

۰۱ مرداد ۱۳۸۸

احمدی نژاد دارد خود را فدای نظام میکند!

انتخاب و پافشاری بر معاون اولی مشایی به چه معنی میتواند باشد؟ حتی با وجود ابلاغ کتبی رهبری در خصوص برکناری وی؟!
حالا یا واقعاً احمدی نژاد با توجه به کودتای از دید خودش موفق، جو گیر شده است و رهبر را هم که دیگر فصل الخطاب نیست، مانعی نمی بیند ، یا دارد خودش را فدا میکند تا دلیل برکناریش منحرف شود و بتوانند نارضایتی ها را بگونه ای پاسخ دهند که نشانه ضعف نباشد، بلکه خواسته نظام!

۲۴ تیر ۱۳۸۸

یک به یک سنگرهایشان را فتح کردیم و می کنیم

طی مدت کم گذشته از انتخابات، اتفاقات زیادی افتاد. در همین مدت کم کودتا شد، تظاهرات میلیونی شد، قتل عام شد و ... همه این موارد هم در یک کشور، کشور خودمان، ایران رخ داد.
بیائید برای چند لحظه برگردیم به زمان قبل از انتخابات.
آیا شما در انتخابات شرکت کردید؟ اگر نکردید، به چه دلیل؟ اگر به دلیل عدم اعتماد به انتخابات بوده، چه برنامه ای داشته ای برای تغییر این وضع؟ آیا در خوشبینانه ترین پیش بینی هایت، چنین حرکت خروشانی را در این زمان کوتاه پیش بینی می کردی؟
یا اگر در انتخابات شرکت کردی، آیا هیچ گاه فکر می کردی شخصی که به وی رأی دادی، تا این مرحله پای رأیت بایستد؟
سرعت تحولات و اتفاقات من را که حداقل مبهوت کرد. آقای کروبی و موسوی را هم مطمئنم که مبهوت کرد و سیل مردم، آنها را با خود برد.
در این مدت بسیار درد کشیدیم. کتک خوردیم، دستگیر شدیم و کشته شدیم. اما موفقیت های بزرگی هم کسب کردیم.

مهمترین دستاورد این جنبش، تأیید چیزی است که همیشه به آن اعتقاد داشتیم، اما راهی برای اثبات آن نداشتیم. اثبات اینکه اکثر مردم شهرمان، مثل ما فکر می کنند. اینکه اکثر ما، چه به حجاب اعتقاد داشته باشیم و چه نداشته باشیم، چه به موسوی رأی داده باشیم، چه به کروبی، چه به رضایی و چه به احمدی نژاد، چه اهل نمازجمعه باشیم و چه نباشیم و ... به آزادی اعتقاد و نیاز داریم.

دومین موفقیت بزرگ، فتح سنگر خیابان بود. دیگر کسی از مخالفان آزادی جرأت ندارد تظاهرات راه بیندازد. برای حفظ این سنگر هم باید به حضور خیابانی خود ادامه دهیم. باید از هر فرصتی برای تجمع استفاده کرد و نگذاریم این سنگر را پس بگیرند. باید در تمام راه پیمایی ها، حتی اگر از طرف مخالفان آزادی برگذار می گردد، شرکت کنیم و سنگر خود را حفظ کنیم.

سومین موفقیت بزرگ، فتح سنگر انتخابات بود. بعید می دانم انتخابات دیگری به سبک انتخابات گذشته جمهوری اسلامی ایران امکان پذیر باشد. البته این تغییر می تواند مثبت و یا منفی باشد. یعنی یا اینکه دیگر هیچ کاندیدای دگراندیشی تأید صلاحیت نشود، یا در تمام انتخابات روش درج آراء بجای شمارش آراء انجام پذیرد (چیزی شبیه انتخابات عراق قبل از سقوط صدام) و یا ....

چهارمین موفقیت بزرگ، که البته شاید پیش از بقیه صورت گرفته باشد، فتح اینترنت است. امکان فیلتر کامل اینترنت و بستن تمام راه های فرار غیرممکن است. پس یا مخالفان باید این امر را بپذیرند، یا صورت مسئله را پاک کنند، یعنی قطع کامل اینترنت. البته موارد مشابهی را در گذشته داشته ایم که نتیجه مقاومت دربرابر تکنولوژی را نشان می دهد. غیرقانونی بودن دستگاه ضبط و پخش ویدئو را یادتونه؟ یا زمانی که برای استفاده از فکس باید مجوز کسب می شد؟ حالا هم دارن با تلویزین ماهواره ای و اینترنت این کار را می کنند. اگر فرصت داشته باشند، با تکنولوژی ها و رسانه های جدیدتر آینده نیز چنین خواهند کرد.

پنجمین موفقیت بزرگ، دیش های روی پشت باممان هستند. یکی از بهترین نمونه های نافرمانی مدنی. هر کسی بر خلاف خواسته نیروهای انتظامی دیش ماهواره بر پشت بام خانه اش دارد، نافرمانی مدنی می کند. میخواهید برویم پشت بام و تعدادمان را بشماریم؟

ششمین موفقیت بزرگ، لباس هایی است که می پوشیم. هر کسی برخلاف خواست اینان لباس بپوشد و حجاب مورد نظر اینان را رعایت نکند، نافرمانی مدنی کرده است. اگر خواستید تعدادمان را بشمارید امروز عصر بروید سر نزدیکترین خیابان اصلی.

هفتمین موفقیت بزرگ، موسیقی است که گوش می کنیم. هر کسی موسیقی غیرمجاز داخلی یا خارجی، فارسی یا غیر فارسی گوش می دهد، نافرمانی مدنی می کند. برای شمارش به ماشین هایی که از جلوی شما رد می شوند و یا مهمانی هایی که دعوت می شوید مراجعه نمایید. پیروزی در این بخش در حدی بوده است که حتی موسیقی غیرمجاز، در داخل ایران تولید نیز می شود.

هشتمین موفقیت بزرگ، رقصیدن ماست. رقص از دید اینان خلاف است و رقص ما نافرمانی مدنی. تعداد ما را می توانید در میهمانی ها، پارک ها، کوه ها و بخصوص عروسی ها (حتی عروسی های فامیل های خودشان) بشمارید.

نهمین موفقیت بزرگ...
دیگر بس است، این اولین چیزهایی بود که یادم آمد. اما ما باید سنگرهای بعدی را نیز فتح کنیم. یکی از بزرگترین و در عین حال ساده ترین سنگر جهت فتح، نماز جمعه است.
باید در تمام نمازهای جمعه شرکت کنیم. بهترین روش برای تجمع قانونی است و هر هفته این فرصت در اختیار ما قرار دارد. حتی اگر امام جمعه شخص رهبر یا هرکس دیگری بود. به نظر من لباس سبز هم نمی خواهد. مهم حضور ما و شعار ماست. در نهایت یا مجبور می شوند ما را بپذیرند، یا نماز جمعه را تعطیل کنند (فکرش را بکنید!!!) یا مثل اینترنت سعی کنند ما را فیلتر کنند (به عنوان فیلتر شکن از پیراهن سفید روی شلوار پارچه ای مشکی و ته ریش استفاده شود).

به نظر من، علیرغم هزینه بالایی که پرداخت کردیم و شهدایی که دادیم، جنبش بسیار موفقیت آمیز بوده است. اگر این جنبش رخ نمی داد و امور طبق روال گذشته ادامه میافت، فکر می کنید چه زمانی اصلاح طلبان داخل نظام این حرف هایی را که الآن می زنند، می زدند؟ چه زمانی شخصاً در تظاهرات ضد دولتی شرکت می کردند؟ چه زمانی این حرف ها در این رده ها زده می شد؟ چه زمانی این مخالفت ها با این وسعت پوشش داده می شد؟ کاری که صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران مجبور شد بکند و باعث بیداری کسانی شد که جز صدا و سیما، رسانه دیگری جهت کسب اطلاعات ندارند.

۲۶ خرداد ۱۳۸۸

تجمع در برابر کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در هامبورگ

فردا 16 ژوئن از ساعت 16:00 تجمع مسالمت آمیزی در حمایت از معترضین داخل کشور و در اعتراض به نحوه برگذاری انتخابات و پیامدهای آن در برابر کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در هامبورگ برگذاری میگردد.

۱۳ خرداد ۱۳۸۸

مسدود شدن Youtube

خبر تأیید نشده ای حاکی از مسدود شدن Youtube به دلیل حجوم کاربران ایرانی جهت Upload و تماشای مناظره احمدی نژاد و موسوی است.

۱۱ خرداد ۱۳۸۸

ابی: از این تصمیم می ترسم

ویدئو کلیپ جدید ابی را داشتم نگاه می کردم. مثل همیشه زیبا و تأثیرگذار بود. حتی با نظرش و چیزی که می خواند موافقم، با این وجود تصمیم دارم در انتخابات شرکت کنم، اگرچه هنوز مطمئن نیستم که به کروبی رأی بدهم یا موسوی.
همانطور که گفتم این آهنگ نیز مانند اکثر کارهای ابی زیبا و تأثیرگذار بود، و من را به فکر واداشت که این آهنگ آیا می تواند کسی را آنقدر تحت تأثیر بگذارد که باعث عدم شرکت در انتخابات گردد؟
ابتدا کمی ناراحت شدم که چرا ابی این آهنگ را خوانده، البته خیلی زود به این نتیجه رسیدم که ابی هم نظر خودش را گفته و مشخص است که حق دارد برای گسترش تفکر خود و تحریم انتخابات تلاش کند.
اما دو سؤال از آقای ابی داشتم. با توجه به این که شما متأسفانه سال هاست در ایران نبوده اید و در ایران زندگی نمی کنید، آیا فکر نمی کنید تحلیل های شما در مورد امور داخلی ایران را کمی با مشکل مواجه کند؟
و دوم اینکه نظر شما تحریم انتخابات است. حال اگر اکثر مردم ایران تصمیم دیگری بگیرند و در انتخابات شرکت کنند، آیا نظر شما را عوض خواهد کرد یا نظر شما ارتباطی با انتخاب مردم ندارد؟
در ضمن بازهم از بازدیدکنندگان عزیز درخواست می کنم در نظر سنجی سایت شرکت نمایند.

۰۸ خرداد ۱۳۸۸

شرکت یا عدم شرکت، مسئله این نیست...مسئله حل مشکلات کشور است

به نظر من بهترین راه این است که هر کس از دید خودش مشکلات اصلی کشور را بنویسد.
بعد راه های حل این مشکلات که به ذهنش می رسد را بنویسد، البته راه حل های منطقی و قابل اجرا در شرایط مکانی و زمانی موجود. فرض کنید شما فردا رئیس جمهور ایران شدید، در همین شرایط فعلی. مشخص است که بسیاری از راه حل هایی که به ذهن شما می رسد اصلاً قابل اجرا نیست. گاهی مسیر مستقیم مسدود است و باید از راه اصلی خارج شد، از راه های فرعی رفت و موانع را دور زد. گاهی حتی باید دنده عقب گرفت و از مسیر دیگری رفت و ....
حال بیایید فکر کنیم هر کدام از ما برای رسیدن به این اهداف (راه حل های مشکلات اصلی کشور یا به عبارتی خودمان) چه کاری می توانیم بکنیم. به عنوان مثال در حال حاضر فصل انتخابات است. از این فرصت چه استفاده ای می شود کرد. ببینیم کدام یک از کاندیداها (اصلاً مهم نیست با افکار آنها موافقیم یا خیر) ما را به هدفمان نزدیکتر می کند (مثلاً از طریق راه حل هایی که به ذهنمان رسید وقتی خود را جای رئیس جمهور ایران قرار دادیم) و به او رأی دهیم و برنامه خود برای رسیدن به اهداف را پس از انتخابات هم ادامه دهیم. یا اگر فکر می کنید تحریم انتخابات شما را به هدفتان و حل مشکلات نزدیک تر می کند و به این منظور برنامه ای برای بعد از انتخابات دارید، انتخابات را تحریم کنید. ولی مهم این است که از این فرصت استفاده کنیم.
خوشحال می شوم اگر نظر خودتان را بنویسید و در نظرسنجی هم شرکت نمائید...