۱۹ مرداد ۱۳۸۲

سلام، ببخشيد كه اينقدر كم كم پيدام ميشه...
آخه عشقم از راه دور اومده و سرم شلوغه ;-)
چشمم افتاد به رباعيات خيام، گفتم چندتاشو بنويسم شما هم حاشو ببريد ;-)

قومي متفكرند در مذهب و دين
قومي به گمان فتاده در راه يقين

ميترسم از آنكه بانگ آيد روزي
كاي بيخبران راه نه آنست و نه اين



گاويست در آسمان و نامش پروين
يك گاو دگر نهفته در روي زمين

چشم خردت بازكن از روي يقين
زير و زبر دو گاو مشتي خر بين



گويند بهشت و حور عين خواهد بود
آنجا مي و شير و انگبين خواهد بود

گر ما مي و معشوق گزيديم چه باك
چون عاقبت كار چنين خواهد بود



گويند بهشت و حور و كوثر باشد
جوي مي و شير و شكر باشد

پركن قدح باده و بر دستم نه
نقدي زهزار نسيه خوشتر باشد



مي خور كه از دل كثرت و قلت ببرد
و انديشه هفتاد و دو ملت ببرد

پرهيز مكن ز كيميائي كه ازاو
يك جرعه خوري هزار علت ببرد