قتل يك مشت مهدورالدم، مجازات هاي اسلامي و مبارزه مدني...
حكم دستگيرشدگان در ارتباط با قتل هاي زنجيره اي وحشيانه كرمان نقض شد. اين دستگيرشدگان كه ظاهراً از پرسنل سپاه، بسيج و نيروي انتظامي هستند ادعا كرده اند كه مقتولين مهدورالدم بوده اند و به اين دليل قتل آنها نبايد مورد پيگرد قرار گيرد؟!؟!
سوال اين است كه چه كسي تشخيص مي دهد اين اشخاص مهدورالدم بوده اند يا نه؟ آيا اگر من تشخيص بدهم آقاي خامنه اي مهدورالدم هستند و ايشان را به قتل برسانم هم از تعقيب قضايي در امان خواهم بود؟ چرا پرسنل وزارت اطلاعات كه قتل هاي زنجيره اي تهران را انجام دادند مجازات شدند؟ آنها هم تعدادي مهدورالدم را تازه با دستور مافوق كشته بودند (به ادعاي خودشان)؟!؟!
آيا اگر هركسي به حكم خود و يا حتي به حكم مرجع تقليد خود و يا رهبر مذهبي خود كسي را مهدورادم بداند و او را بكشد، مي توان كشوري را اداره كرد؟
معاون قضايي رئيس كل دادگستري استان خراسان :موادي از كنوانسيون منع شكنجه با مجازات هاي اسلامي در تضاد است.
خوب بله، درسته. مجازات هايي مثل سنگ سار و قطع دست و ... امروزه قابل اجرا نيست و وحشيانه به نظر مي رسد. شايد هزار سال پيش شرايط فرق داشته و قابل اجرا بوده و به دلايل شرايط اجتماعي، فرهنگي و ... لازم هم بوده، اما هر بچه اي مي داند كه شرايط اجتماعي، فرهنگي، سياسي و ... با گذشت زمان تغيير مي كنند.
اين تضاد به معني عدم پذيرش كنوانسيون منع شكنجه نيست بلكه دليلي است بر لزوم كنار گذاشتن اين مجازات ها.
در ضمن مگر خود آقايان مخالف اين كنوانسيون و طرفدارات ظاهري مجازات هاي اسلامي اين مجازات ها را اجرا مي كنند؟ دست كدام دزد را تا بحال قطع كرده اند؟ فكر مي كنم اگر واقعاً بخواهيم دست هر دزد را قطع كنيم نيمي از جمعيت ايران بايستي حداقل يك دست نداشته باشند (خودم كه در دوران مدرسه چند بار شكلات يا آب نبات از بقالي سر مدرسه كش رفتم، البته گير نيفتادم ;-) ). مثلاً آقاي رفيق دوست آيا دستشان قابل بريدن هست؟ آقاي لاريجاني صدا و سيما چطور؟
بعد از اينكه نيروي انتظامي سعي در متوقف كردن يك جوان موتورسوار در يزد را داشت، اين جوان از روي موتور افتاد كه باعث مرگ وي شد. بعد هم مردم در اعتراض به اين واقعه در خيابان تجمع كردند كه ظاهراً حدود 500 نفر بوده اند و درگيري هايي هم با نيروي انتظامي رخ داده است.
در تهران هم كه به جرم مانتو سفيد، روسري رنگي، عينك شب، آرايش، گوش دادن به موسيقي، گرفتن ميهماني و ... (كلاً هر نوع شاد بودن) جوانان را مي گيرند و اگر شانس بيارن بعد از چند روز الافي ارشاد مي كنند و اگر شانس نيارن به بازداشتگاه، زندان ، شلاق، جريمه، خواباندن ماشين و ... محكوم ميشن. اين هم از نيروي انتظامي و سردار قاليباف كه اينهمه بعضيها بهش اميدوار بودن.
در شرايط فعلي كه جوانان حوصله مسائل سياسي رو ندارند اين گيرهاي بيخودي مي تونه باعث ورود جوانان به فاض مبارزه مدني بشه.
يعي جوانان دست به مبارزه مدني در اعتراض به اين گيرها و دخالت در مسائل خصوصي بزنند و خواهان آزادي اجتماعي بيشتر و حق شاد بودن بشن.
تنها راه براي كاهش هزينه اين گونه مبارزات و شايد آشتي مجدد جوانان با روشن فكران و اصلاح طلبان حكومتي، حمايت اين افراد از اين مبارزه است.
آيا مثلاً حذب مشاركت جرأت برگذاري يك تجمع مردمي در مخالفت به گيرهاي اخير و دخالت نيروي انتظامي در امور شخصي مردم را دارد؟ البته من شخصاً اصلاً خوش بين نيستم. البته دليل احذاب اصلاح طلب هم قابل فهم مي باشد زيرا مي ترسند اين تجمعات از كنترل خارج شود و شعارهاي سياسي و ضد نظام و رهبري سر داده شود كه قطعاً هم اين اتفاق خواهد افتاد. ولي با اين وجود تنها راه كه باعث بازگشت اعتماد نسبي جوانان به اين افراد خواهد شد همين امر مي باشد. از طرفي به اين ترتيب هزينه اين اعتراضات كه دير يا زود قطعاً رخ خواهند داد براي جوانان كاهش خواهد يافت.
۱۷ شهریور ۱۳۸۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 Comments:
ارسال یک نظر