فکر می کنم یکی از بزرگترین مشکلات فعلی ایران ما، کلمه مشروعیت باشد. آقا پدر ما رو در آورده این کلمه. بدبختی هم اینه که نظام سیاسی ایران مشروع ترین نظام سیاسی جهان است. یعنی هیچ جای دنیا اندازه اینجا مشروعیت وجود نداره. فقط بیچاره کسایی که مثل من با مشروعیت مشکل دارند!
مشکل اینجاست که اصلاً من و نظام همدیگرو نمی فهمیم. مشروعیت اون یک چیز دیگست و مشروعیت مورد نظر من یک چیز دیگه.
برای همین هم وقتی چندین سال پیش مشروعیت از جیب نظام افتاد و من بهش گفتم، اون نفهمید. دست کرد تو اون یکی جیبش و وقتی دید مشروعیت خودش هست، به من محل نگذاشت، حتی تو سرم هم زد و گفت مشروعیت من به تو ربطی نداره، از بزرگتر از تو گرفتم و به تو جواب پس نمی دم و اگر یکبار دیگه منو بترسونی و الکی بگی مشروعیتت افتاده، به آقا معلم لوت میدم که موزیک گوش میدی تا پدرتو دراره.
خوب من هم دیدم زندگی خودم و موزیکی که گوش میدم برام از مشروعیت نظام مهمتره و دیگه چیزی نگفتم. اما الآن به این نتیجه رسیدم که اشتباه کردم. به هرحال ما هموطن بودیم و هستیم. کاشکی بهش می گفتم که منظور من اون یکی مشروعیته بود، خوب نمی دونستم بهش چی میگن، همه می گفتن مشروعیت، منم فکر کردم اسمش مشروعیته.
از یک طرف این کار من باعث شد از این به بعد هرکی می خواست بهش چیزی بگه، آخه خیلی از جیباش چیز میز می ریخت، می زد تو سرشون. آخه دیده بود رو من جواب داده و ولش کردم، دیگه همیشه همین کارو می کرد. یواش یواش که چیزای بزرگتر از جیبش افتاد، بعضی هاشون رو سر مردم، مخالفت ها هم شدیدتر شد و عکس العمل های نظام هم همینطور. البته بعضی از بچه شرها هم اینو فهمیده بودند و جیبشو می زدند، بعد هم اگر گیر میفتادن می گفتن خوب افتاده بود زمین. بعد هم باهم بزن بزن می کردن و وقتی ناظم میومد، چند تا از بچه های بیگناه رو هم تنبیه می کرد و می گفت تر و خشک باهم می سوزه. راستی از این ضرب المثل هم خیلی بدم میاد.
خلاصه گذشت و من فهمیدم اونی که اون موقع از جیب نظام افتاد چی بود. یک چیزی بود که خارجیا بهش می گفتن Legitimacy. بعد گفتم خوب ببینم به زبان فارسی بهش چی می گن. معنیش رو که دیدم دوباره دلدرد و سردردم شروع شد. همه جا گنده نوشته مشروعیت. بابا مشروعیت که اون یکی بود. اون هم کلمه خارجی بود ولی اونی که من منظورم بود و از جیب نظام افتاد نبود. همونی که نظام از اون بالاها گرفته بود و به من و بقیه دوستام ربطی نداشت.
اتفاقاً اونی که من دیدم افتاد خیلی به من و دوستام ربط داشت. یعنی در اصل ما بایست اونو بهش می دادیم، نمی دونم اون از کجا گرفته بود. ولی بهرحال ازش مواظبت نکرد و گمش کرد. ولی اشتباه من این بود که بایست اونو از زمین بر می داشتم و شاید به کس دیگه ای می دادم.
به هر حال، الآن بعد از این همه سال دلخوری و دعوا و بزن بزن، از نظام و بقیه همکلاسیای قدیمم خواهش می کنم که اون مشروعیتی که از جیب نظام افتاد و خارجیها بهش می گن Legitimacy رو معنی کنند و یک واژه جدید فارسی براش انتخاب کنند. یک چیزی تو مایه های یارانه و رایانه و بالگرد و اینا. که اگر کسی این چیزرو که هنوز اسم فارسی نداره رو گرفت و گذاشت جیبش، بدونه چیه و بیشتر مواظبش باشه و اگر هم افتاد، صدای همکلاسیاشو بشنوه که بهش میگن مشروعیت عرفیت یا مقبولیتت یا پذیرش عمومیت یا قانونیتت افتاد.
مشکل اینجاست که اصلاً من و نظام همدیگرو نمی فهمیم. مشروعیت اون یک چیز دیگست و مشروعیت مورد نظر من یک چیز دیگه.
برای همین هم وقتی چندین سال پیش مشروعیت از جیب نظام افتاد و من بهش گفتم، اون نفهمید. دست کرد تو اون یکی جیبش و وقتی دید مشروعیت خودش هست، به من محل نگذاشت، حتی تو سرم هم زد و گفت مشروعیت من به تو ربطی نداره، از بزرگتر از تو گرفتم و به تو جواب پس نمی دم و اگر یکبار دیگه منو بترسونی و الکی بگی مشروعیتت افتاده، به آقا معلم لوت میدم که موزیک گوش میدی تا پدرتو دراره.
خوب من هم دیدم زندگی خودم و موزیکی که گوش میدم برام از مشروعیت نظام مهمتره و دیگه چیزی نگفتم. اما الآن به این نتیجه رسیدم که اشتباه کردم. به هرحال ما هموطن بودیم و هستیم. کاشکی بهش می گفتم که منظور من اون یکی مشروعیته بود، خوب نمی دونستم بهش چی میگن، همه می گفتن مشروعیت، منم فکر کردم اسمش مشروعیته.
از یک طرف این کار من باعث شد از این به بعد هرکی می خواست بهش چیزی بگه، آخه خیلی از جیباش چیز میز می ریخت، می زد تو سرشون. آخه دیده بود رو من جواب داده و ولش کردم، دیگه همیشه همین کارو می کرد. یواش یواش که چیزای بزرگتر از جیبش افتاد، بعضی هاشون رو سر مردم، مخالفت ها هم شدیدتر شد و عکس العمل های نظام هم همینطور. البته بعضی از بچه شرها هم اینو فهمیده بودند و جیبشو می زدند، بعد هم اگر گیر میفتادن می گفتن خوب افتاده بود زمین. بعد هم باهم بزن بزن می کردن و وقتی ناظم میومد، چند تا از بچه های بیگناه رو هم تنبیه می کرد و می گفت تر و خشک باهم می سوزه. راستی از این ضرب المثل هم خیلی بدم میاد.
خلاصه گذشت و من فهمیدم اونی که اون موقع از جیب نظام افتاد چی بود. یک چیزی بود که خارجیا بهش می گفتن Legitimacy. بعد گفتم خوب ببینم به زبان فارسی بهش چی می گن. معنیش رو که دیدم دوباره دلدرد و سردردم شروع شد. همه جا گنده نوشته مشروعیت. بابا مشروعیت که اون یکی بود. اون هم کلمه خارجی بود ولی اونی که من منظورم بود و از جیب نظام افتاد نبود. همونی که نظام از اون بالاها گرفته بود و به من و بقیه دوستام ربطی نداشت.
اتفاقاً اونی که من دیدم افتاد خیلی به من و دوستام ربط داشت. یعنی در اصل ما بایست اونو بهش می دادیم، نمی دونم اون از کجا گرفته بود. ولی بهرحال ازش مواظبت نکرد و گمش کرد. ولی اشتباه من این بود که بایست اونو از زمین بر می داشتم و شاید به کس دیگه ای می دادم.
به هر حال، الآن بعد از این همه سال دلخوری و دعوا و بزن بزن، از نظام و بقیه همکلاسیای قدیمم خواهش می کنم که اون مشروعیتی که از جیب نظام افتاد و خارجیها بهش می گن Legitimacy رو معنی کنند و یک واژه جدید فارسی براش انتخاب کنند. یک چیزی تو مایه های یارانه و رایانه و بالگرد و اینا. که اگر کسی این چیزرو که هنوز اسم فارسی نداره رو گرفت و گذاشت جیبش، بدونه چیه و بیشتر مواظبش باشه و اگر هم افتاد، صدای همکلاسیاشو بشنوه که بهش میگن مشروعیت عرفیت یا مقبولیتت یا پذیرش عمومیت یا قانونیتت افتاد.
0 Comments:
ارسال یک نظر