اعتمادآفرینی شفاف برای پیشبرد اصلاحات
به هرحال دوباره وقت انتخابات است. رقیبان پیشین (که گاهی به عنوان بزرگترین دشمن از آنها یاد می شد) دارند تبدیل می شوند به دگراندیشان خوب یا رقبای سمپات. مثلاً یادم هست از دید اصلاح طلبان، آقایان رفسنجانی، لاریجانی، روحانی، ناطق نوری و ... زمانی نه تنها رقبای اصلی، بلکه در سطح دشمن بودند (رجوع شود به روزنامه های اصلاح طلب آن زمان)؛ اما در حال حاضر حتی بحث ائتلاف یا همکاری غیررسمی با این آقایان مطرح شده است. در طرف مقابل و از دید محافظه کاران نیز اصلاح طلبان دشمن اصلی به شمار می رفتند که قصد نابودی نظام را داشتند (بازهم رجوع شود به روزنامه های محافظه کار آن زمان)؛ اما در حال حاضر دشمن اصلی و خطر اصلی برای نظام گروه دیگری است.
حال یا این گروه ها در گذشته اشتباه کرده بودند و حال با دیدن شرایط جدید به اشتباه خود پی برده اند؛ و یا به دلیل لینکه قدرت را از دست داده اند و گروه سومی درحال قدرتمند شدن است، ناخودآگاه به هم نزدیک تر شده و در برابر گروه سوم جبهه گرفته اند.
به نظر من اصلاح طلبان باید از تجربه دولت هفتم و هشتم و مجلس ششم و نیز انتخابات دوم شورای شهر و همچنین دولت نهم درس گرفته باشند. همین امر برای اصولگرایان نیز صادق است.
این دو طیف باید نسبت به هم اعتمادآفرینی کنند. وقتی حتی امکان برقراری رابطه با آمریکا وجود دارد، چرا با هموطنان خودمان ارتباط سازنده نداشته باشیم و به هم اعتماد نکنیم؟
البته وقایع گذشته یکی از مشکلات بر سر این راه است. وقتی دانشجویی که در زندان های این نظام از دید خودش (و از دید من) بی گناه زندانی و شکنجه شده است و یا از دست نیروی انتظامی، بسیج و وزارت اطلاعات کتک خورده است، شاهد همکاری و هماهنگی احزاب اصطاح طلب با رئیس قوه قضائیه، نیروی انتظامی، بسیج، وزارت اطلاعات و یا حتی مافوق آنها، یعنی رهبر جمهوری اسلامی ایران باشد؛ مطمئناً خوشایند وی نخواهد بود و شاید اعتماد خود را بطور کامل نسبت به اصلاح طلبان از دست بدهد.
اما انتخابات گذشته نشان داد که تحریم انتخابات نمی تواند راه حل مناسبی باشد. در عین حال تجربه مجلس ششم و دولت های هفتم و هشتم نیز نشان می دهد که جبهه بندی در برابر دیگر بخش های نظام و تکروی نیز به نتیجه نخواهد رسید، زیرا طرف مقابل بسیار نیرومند است.
به نظر من وقتی می بینیم رقیب یا دشمن ما (مثلاً آمریکا) قدرتمندتر از ما است، نباید به او بهانه ای برای حمله به کشور بدهیم و یا او را بی جهت تحریک نمائیم، در عین حال نباید دست و پا بسته تابع نظرات او باشیم. همین امر در مورد مخالفان اصلاحات نیز صدق می کند. شعار تبدیل معاند به مخالف و مخالف به موافق فقط برای معاندان و مخالفان نظام نیست، بلکه معاندان و مخالفان اصلاحات که داخل نظام هستند را نیز شامل می شود.
در جریان تصویب قانون جدید مطبوعات در مجلس ششم که با حکم حکومتی مقام رهبری متوقف شد، اکثر طرفداران اصلاحات (از جمله خود من) شاید اعتقاد داشتند که نمایندگان اصلاح طلب باید مقاومت بیشتری می کردند، اما شاید اگر قبل از این عمل، اقدام به اعتمادآفرینی در داخل نظام می کردند، نتیجه بسیار بهتر و هزینه بسیار کمتر می شد.
در صورتی که با اقدامات یکی از قضات مخالف هستیم، در صورت اعتماد آفرینی و داشتن پایگاهی هرچند کوچک در درون نظام، برکناری وی خیلی ساده تر است تا حالتی که بخواهیم کل نظام را یک پارچه ضد خود در نظر بگیریم و با شجاعت در برابر کل آن مبارزه کنیم. در صورت جبهه گرفتن در برابر کل نظام، نظام نیز در برابر ما جبهه خواهد گرفت و نه تنها قاضی را برکنار نخواهد کرد، بلکه شاید پست مهمتری نیز به وی بدهد تا قدرت خود را نشان دهد (حتی اگر بسیاری از افراد داخل نظام مخالف اقدامات وی باشند). در این مورد نیز مانند دشمن خارجی برای یک کشور که معمولاً باعث اتحاد مردم (با عقاید و تفکرات مختلف) علیه دشمن خارجی می گردد، گروه های یک طیف (با داشتن عقاید و اندیشه های مختلف) نیز علیه دشمن خارجی خود (مثلاً اصلاح طلبان) متحد خواهند شد.
فکر می کنم انتخاب آقای احمدی نژاد باعث شد بسیاری از گروه هایی که قبلاً دشمن یکدیگر به حساب می آمدند، به هم نزدیک تر شوند.
باید از این فرصت استفاده کرد و در عین حال که این گروه ها می توانند لیست های جداگانه ای برای انتخابات ارائه بدهند، نسبت به یکدیگر اعتمادآفرینی بیشتری نمایند.
به نظر من انتخاب آقای احمدی نژاد فواید بسیاری داشت. از طرفی بسیاری از اتفاقاتی که در این مدت افتاد، از اختیارات رئیس جمهور نیست و هر رئیس جمهوری جای آقای احمدی نژاد بود (حتی از طیف اصلاح طلبان) مجبور به همین کار می شد. البته مطمئناً بسیاری از کارها نیز صورت نمی گرفت و شاید بسیاری از اقدامات بین المللی علیه ایران یا اجرا نمی شد و یا ضعیف تر و یا با تأخیر صورت می گرفت.
از طرفی اقدامات داخلی احمدی نژاد نشان داد که بسیاری از مشکلات داخلی، به این سادگی قابل حل نیستند و افرادی که اصلاح طلبان را متهم می کردند که به فکر مردم و بخصوص قشر کم درآمد نیستند، وقتی قدرت را در دست گرفتند متوجه شدند که حل این مشکلات تنها در درازمدت و با برنامه ریزی امکان پذیر است و با شعارهای تند نمی توان کاری از پیش برد.
همچنین آقای احمدی نژاد شعار "تبدیل معاند به مخالف و مخالف به موافق" را به بهترین نحو اجرا کردند، البته برای طیف مقابل خود.
نزدیک شدن خاتمی و ناطق نوری و نیز رفسنجانی و کروبی و ... شاید بدون کمک آقای احمدی نژاد هیچگاه ممکن نبود.
حال باید از این فرصت استفاده کرد و با دیگر بخش های نظام نیز اعتماد آفرینی کرد. باید برنامه ای داشت برای قبل از انتخابات (تبلیغات)، خود انتخابات (نظارت بر انتخابات) و بعد از انتخابات (نحوه پیش برد اصلاحات).
حتی در فرصت اندک تا برگذاری انتخابات باید با مقام رهبری، شورای نگهبان و ... جلسه گذاشت و با ارائه برنامه ها، اعتماد آنها را جلب کرد. باید نظارت احزاب بر انتخابات را هدفمند و با برنامه برگذار کرد و اهداف و برنامه های پس از انتخابات را تهیه و به اطلاع مردم رساند. این اهداف و برنامه ها نباید تنها برای طرفداران اصلاحات و برای جذب رأی بیشتر تهیه گردند، بلکه مخالفان اصلاحات و جلب اعتماد آنها نیز باید در نظر گرفته شود.
به عنوان مثال شاید یکی از مشکلات اصلی اصلاح طلبان بحث انتخابات و ردصلاحیت ها باشد. در این خصوص دلیلی ندارد که خواهان حذف شورای نگهبان باشیم، چون در این صورت مطمئناً باعث حذف خود از انتخابات شده ایم و هیچ پیشرفتی نیز در رسیدن به هدف (که برگذاری انتخابات آزاد است و نه حذف شورای نگهبان) نخواهیم داشت.
در صورتی که اگر با اعضای شورای نگهبان نیز صحبت کنید، مطمئناً آنها نیز خواهان برگذاری انتخاباتی آزاد و سالم (از دید خودشان) خواهند بود. می توان هدف را اصلاح قانون انتخابات با همکاری شورای نگهبان تعیین کرد. در این صورت و با اقدامات دیگر جهت جلب اعتماد طرف مقابل، می توان در انتخابات شرکت کرد، و در صورت انتخاب شدن، برنامه را به پیش برد. البته بازهم با هماهنگی و جلب اعتماد مقامات دیگر نظام مانند رهبری و یا حتی ریاست جمهوری و .... در این صورت می توان در جلسات مشترک با مثلاً شورای نگهبان، قوانین را به گونه ای اصلاح کرد که حداقل در مرحله اول ردصلاحیت ها بر اساس همین قانون فعلی انجام پذیرد و خارج از آن نباشد (که متأسفانه برای مبارزه با دشمن داخلی که اصلاح طلبان هستند، بسیاری از ردصلاحیت ها حتی بر اساس قانون فعلی، غیرقانونی می باشند).
حتی می توان در مراحل بعد و باز با همکاری شورای نگهبان (که به هر حال مسئول این کار می باشد) اصلاحات بیشتری انجام داد.
به همین ترتیب می توان قوانین دیگر را نیز اصلاح کرد (از جمله قانون مطبوعات و ...).
البته منظور من از اعتماد آفرینی، فیلم بازی کردن و بعد ضد آن عمل کردن و سوء استفاده از اعتماد دیگران نیست، بلکه برداشتن واقعی دیوار بی اعتمادی و قبول اینکه تمام جناح ها برای پیشرفت کشور کار می کنند، اما با دیدگاه های مختلف و گاهی مخالف یکدیگر.
در ضمن این اعتمادآفرینی و گفتگوها باید کاملاً شفاف باشند و از پیش از انتخابات اعلام شوند، تا مردم احساس نکنند که توسط نمایندگانشان دور زده شدند و فقط در روز رأی گیری مورد نیاز بودند.
البته پیش گرفتن چنین سیاستی جرأت بسیاری می خواهد، زیرا از یک سو از طرف بخش هایی از داخل نظام متهم به دورویی و نفوذ به داخل نظام جهت براندازی آن خواهند شد و از طرفی از سوی بخشی از مردم و طرفداران سابق بازهم متهم به دورویی و قدرت طلبی و فراموش کردن مردم خواهند شد. اما به نظر من تنها راهی که می تواند کشور را از بمبست فعلی خارج کند، همین راه است. با کمترین هزینه و بیشترین سود.
از طرفی دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد و اشتباهاتی که به نظر من انجام داد، باعث ریزیش بسیاری از نیروهای وی و همچنین آرائی شد که فکر می کردند بهبود شرایط اقتصادی بسیار ساده است و دولت های قبلی باعث شرایط بد اقتصادی بودند. به این ترتیب شرایط محیطی نیز کاملاً برای این اعتماد آفرینی و آشتی ملی و در نتیجه پیشرفت ملی آماده است.
البته این راه بسیار طولانی خواهد بود و سرعت پیشرفت بسیار کند، اما اگر این پیشرفت کند را بتوان در تمام بخش ها و به تمام جهات شروع کرد، این پیشرفت حتی در زندگی روزمره مردم نیز قابل مشاهده خواهد بود.
۲۷ دی ۱۳۸۶
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 Comments:
ارسال یک نظر